عسک‌هایی که می‌گیریم
عسک‌هایی که می‌گیریم

عسک‌هایی که می‌گیریم

گذر از ابرها


گذر از ابرها

آبانماه نود و یک خورشیدی


عسک از: خودم (محسن)

نظرات 7 + ارسال نظر
فرناز شنبه 13 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 08:53 http://farn-sighs.blogsky.com

یاد گذر از رنج ها افتادم که چقدر هم دوستش داشتم . اما به قول شما الله و اکبر به این عسک . چه شفافیت و خلوص خوبی دارد .

خودمانیم گذر از رنج ها هم از آن کتاب ها بود. که نسل بی رحم من می گفت بخوانیدش ..........

این اولش همان عسک ابر بود. بعدش که دقیق نگاهش کردم یک پرنده ای هم در ابرها بود و نامش شد این.
اقرار کنم که پرنده را در هنگام عسک انداختن ندیدم.
عسک را دانلود کنید و بزرگ آن را ببیند الله و اکبری دارد این پرنده.

پروانه شنبه 13 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 17:22

آسمان همیشه تماشایی است. پدرم آن زمانها که جوان بود هر روز به آسمان نگاه می کرد تا وضع هوا را بداند.
پرندگان هم که زیبایی خاصی در آسمان دارند به خصوص این روزها که در برخی مناطق میزبان پرندگان مهاجر سیبری هستیم.

یعنی این پرنده ی توی عسک از مهاجرین سیبریه؟

نیلوفر شنبه 13 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 19:09

کجا رفته بودن که از ابرها گذشتن؟

پشت بام محل کارشان.

قلی یکشنبه 14 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 08:02

پرندگانهای موحاجر سیبری جائی نمیرن و از جائی برنمیگردن . فقط از ابرها گدر می کنن که از رنج ها گذر نکنن و مواظبن پاشون به ابرها گیر نکنه و زمین نخورن .

پسر تو چقدر دانشمندی. من اینا رو اصلن نمی دونستم.

پروانه دوشنبه 15 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 10:06

بستگی داره این عکسو کجا گرفته باشید ممکنه یکی از اونها باشه.
این سفر که رفته بودم بروجرد صبح زود رفتم پیاده روی و صدای پرنده هایی که از خواب بیدار شده بودند در لابلای کاج ها شنیده می شد وقتی به همکار آشپز مهمانسرا گفتم برام توضیح داد که این پرنده ها پاییز از سیبری میان اینجا و شبها لابلای شاخ و برگ کاج ها می خوابند و روزها به جاهای دورتر پرواز می کنند.
هیاهوشون تو گوشمه
در منطقه مرزی ترکمنستان در شرق دریای مازندران مرکز این پرنده های مهاجر است دریاچه های آلاگل و بی بی گل و آلما گل و... امیدوارم یه روزی همگی با هم بریم دیدن پرنده ها

من این عسکو از بالای پشت بام جایی در تهران گرفتم.

محبوبه جمعه 19 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 21:58 http://future-seed.blogsky.com

خودم را گذاشتم جای این پرنده و اصلا بهم خوش نگذشت! آخه من از ارتفاع می ترسم ... و حتی ارتفاع های به این زیبایی هم مرا وسوسه نمی کند ...

میدونید اگر نترسید چه کیفی داره. نمی دونید که. خودم هم نمی دونم. چون من هم از ارتفاع می ترسم ولی به این پرنده کمی تا قسمتی رشک می برم.

محبوبه شنبه 20 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 13:00 http://future-seed.blogsky.com

چه میدانیم چه در دل آن پرنده بی نوا می گذرد! شاید اون هم به ما بدون بال ها رشک می برد. شاید توی دلش آرزو می کند ای کاش بال نداشت. شاید اصلا مثل من ارتفاع-فوبیا باشد. ها؟

حق با شماست. ولی من فکر می کنم هر دو شکل قضیه خیلی بهتر است. یعنی هر وقت بخواهی پرواز کنی و هر وقت بخواهی قدم بزنی.
ها؟ موافقید؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد