برای رقابت با کامنت پروانه خانم. بر روی قلبم نوشتم ورود ممنوع عشق آمد و گفت بیسوادم باید یک کلاس اکابری برای عشق بگذاریم استاد ،یادتونه این شعر را کی میخوند؟
یکی دو تا اسم توی ذهنم دو دو می زنه. یادم می آد. محسنجان نبود؟ نه. یک مشنگ تر از اون بود.
برای مدیر خوب این وبلاق و دوستانش امشب که همه احیا نگه داشته اند من هم با عکسهای زیبای شما احیا شدم . تویکی از کامنتها یکی از دوستان از زیباییهای نادیده و بسیار ایران صحبت کرده بود من هم مثل ایشون سفر در سرزمین مادری رو به هرجای دیگه ترجیح میدهم . زلف آشفته او موجب جمعیت ماست چون چنین است پس اشفته ترش باید کرد
کار زیباتون مستدام
ممنون.
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم
گفتا که شب رو است او، از راه دیگر آید
این شعر رو خیلی وقت بود نشنیده بودم.
ممنون.
برای رقابت با کامنت پروانه خانم.
بر روی قلبم نوشتم ورود ممنوع
عشق آمد و گفت بیسوادم
باید یک کلاس اکابری برای عشق بگذاریم
استاد ،یادتونه این شعر را کی میخوند؟
یکی دو تا اسم توی ذهنم دو دو می زنه. یادم می آد.
محسنجان نبود؟ نه. یک مشنگ تر از اون بود.
برای بانو نیلوفر:
به به!
نه بابا محسن جان اگر بلد بود شعر بخونه که هنوز دوست ما بود !
این شعر را اسحاق بیت حیدری همیشه میخوند .از پروانه خانم هم سپاس
پسر تو چه خوب یادته وا!
برای مدیر خوب این وبلاق و دوستانش
امشب که همه احیا نگه داشته اند من هم با عکسهای زیبای شما
احیا شدم .
تویکی از کامنتها یکی از دوستان از زیباییهای نادیده و بسیار ایران
صحبت کرده بود من هم مثل ایشون سفر در سرزمین مادری رو به
هرجای دیگه ترجیح میدهم .
زلف آشفته او موجب جمعیت ماست
چون چنین است پس اشفته ترش باید کرد
کار زیباتون مستدام
ممنون.