عسک‌هایی که می‌گیریم
عسک‌هایی که می‌گیریم

عسک‌هایی که می‌گیریم

بهار تهران



بهار تهران

اواخر فروردین نود و یک خورشیدی

عسک ها از: خانم پروانه

نظرات 6 + ارسال نظر
فرناز شنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:39 http://farnaz.aminus3.com/

به به یادش به خیر ما در حال تماشای این منظره نان و پنیر و گوجه فرنگی هم خوردیم ! چای هم نوشیدیم .
گاهی و فقط گاهی .. کمی و فقط کمی دلم برای تهران تنگ میشود .

تنها چیزی که تهران را از جاهای دیگر ممتاز می کند گم شدن در آن است.

فرشته شنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:05

وچه بارانی بود وچه تگرگی!!!
من هم عکسهای زیبایی گرفتم
:))
خیلی حس خوبی داره پروانه جان

پروانه شنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 17:49

این عسک های بی هنر فقط خاصیتشون زنده کردن یادها بود
باز هم خوبه

برای ما تهران نشین ها هم این عکس یاد خرابی مترو رو میاره و
هنوز هم که درست نشده انگاری هندسی کاران مترو پیش بینی تگرگ رو نکرده بودند

به فرناز: من گاهی یاد اون روز میافتم به خصوص وقتی از پنجره بیرون رو نگاه می کنم و دلم برایت تنگ می شود

به فرشته: اون روز یکی از روزهایی بود که منتظر بودم بیایی سر کارم که نیومدی . تو هم رفتی و جایت خالی شد

جنبه ی شکار لحظه کردن به نظر من گاه که نه خیلی وقت ها از عسک های هنری جلوه ی بیشتری دارند.
در ضمن امروز اعلام شد که خط چاهار کاملن راه افتاد.
از این پس قرار است دم ورودی ها کیسه ی شن بگذارند که این حادثه تکرار نشود.

رشاد شنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 18:09

تهران در طول سال فقط چند لحظه به این زیبایی دارد. دست مریزاد سرکار خانم پروانه که یکی از آنها را شکار کردید.

سرکار خانم فرناز: اصلاً و ابداً یک ذره دلم برای تهران تنگ نمی‌شود. هر وقت از سفر (مخصوصا از شمال) برمیگردم به محض ورود احساس بیماری میکنم.
نان و پنیر و گوجه فرنگی با چای هم نوش جانتان. من که همیشه در تهران کوفتم می‌شود

فرشته شنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 22:01

دوباره سلام
مگر می شد توی اون بارون تگرگ اومد... باید پیاده میامدم مسیر رو .. وخوب موش اب کشیده می شدم... تا توانستم عکس گرفتم یک لحظه هم فکر کردم الان اب من رو می بره چون عجیب به خاطر سرازیری خیابان پر اب شده بود وبا شدت در حال رفتن
!!!
وبا عبور هر ماشینی یک عالمه آب وارد خونه می شد
عجب روزی بود
ولی خوب خاطره خوبی بود
میام دوباره
ولی کی؟
رو نمی دانم
خوب وشاد باشید پروانه جان

پروانه یکشنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 08:36

آقای رشاد من هر روز مناظر زیبایی در تهران می بینم چند تایی از آنها را برای شما می شمرم:
در فصول گوناگون طلوع خورشید چون صبح زود از خواب بیدار می شوم در زمستان ها تاریکی از خانه بیرون می زنم و مسیرم در نیایش به طرف شرق است و طلوع خورشید را تماشا می کنم گاهی که هوا صاف است دماوند هم دیده می شود
عصرها از پنچره ی روی به غرب نقش های زیبای ابرها و آسمان و حرکت خورشید هنگام غروب .. از زیباترین مناظر است
این روزها شکل های ابرها را در شرق تماشا می کنم ...
روزهای برفی و بارانی قشنگی هم دارد
یکی از قشنگ ترین چیزهایی که سر چهارراه پشت ترافیک می ایستم تماشای تندیس عطار در سر نیایش است...

در محل کارم از همین پنجره که عکس گرفته ام به تماشای حیاط های همسایه می پردازم همسایه بغلی یک گونی 50 کیلویی گندم دارد و به پرندگان دانه دهش می کند...پرنده های اینجا همیشه خوش می خوانند.
دوهمسایه کفتر باز داریم و گاهی بالای پشت بام می بینمشان و انبوه کفترها
جمعه ها هم البرز کوه فراموشمان نمی شود در همین یک قدمی ماست
...
شما کافیست به اولین تپه در البرز کوه بروید و تهران را در برابر طبیعت هیچ ببینید با یک باد هوای تازه به تهران می آید با یک تگرگ نظمش برای مدتی به هم می ریزد...تهران از آن بالا شبیه یک روستای کوچک ضعیف است!
پس به تهران بد نگوییم!
تهران را دوست دارم.

این بود انشای من در 52 سالگی در باره ی تهران

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد