این گورها و علفها و سبزههایی که از سر و رویشان بالا میروند، حس گمنامی شیرین و دلچسبی را برایم زنده میکنند و دو شعر از فروغ را اولی: سطرهای پایانی شعر بعدها و دومی یک برش کوچک از شعر ایمان بیاوریم... آنجا که میگوید: و ناتوانی این دستهای سیمانی...
چه خوب. من خودم هم گور را هر چه کهنه تر باشد بیشتر دوست دارم. گورهای جدید مرا یاد چلوکبابی های بین شهرها می اندازه. همه یک شکلند.
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
این گورها و علفها و سبزههایی که از سر و رویشان بالا میروند، حس گمنامی شیرین و دلچسبی را برایم زنده میکنند و دو شعر از فروغ را
اولی: سطرهای پایانی شعر بعدها و دومی یک برش کوچک از شعر ایمان بیاوریم... آنجا که میگوید: و ناتوانی این دستهای سیمانی...
چه خوب.
من خودم هم گور را هر چه کهنه تر باشد بیشتر دوست دارم. گورهای جدید مرا یاد چلوکبابی های بین شهرها می اندازه. همه یک شکلند.