عسک‌هایی که می‌گیریم
عسک‌هایی که می‌گیریم

عسک‌هایی که می‌گیریم

قلعه دختر

 

قلعه دختر

 

قلعه دختر 

جمهوری آذربایجان - باکو

عسک از: نیلوفر

انگار در خیلی جاها قلعه دختر و پل دختر و .... اینا هست. قصه این یکی اینه که: 

دختری عاشق خود را از بالای قلعه به پایین انداخت. از آن پس قلعه نام دختر را بر خود نهاد.

نظرات 4 + ارسال نظر
فرناز سه‌شنبه 15 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 10:07 http://farnaz.aminus3.com/

عجب قلعه ی زیبائی .. زاویه ی برداشت با وجود این گل ها زیباست .
اما اون دختر طفلکی را ه حل ساده تری داشت : موهاشو آویزون میکرد پایین تا معشوق ازش بره بالا :‌)‌

همه که رودابه نیستند.

پروانه سه‌شنبه 15 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 15:43 http://www.parvazbaparwane.blogspot.com

اینجا حتمن همون جایی که داستانشو تو وبلاگتون نوشتید!

دختر حیفش نیومد به جای اینکه عاشق باغ و بستان اینجا بشه عاشق یه پسر شد!... وای وای وای

دست خانم نیلوفر هم درد نکنه.

همون داستانه.

نیلوفر چهارشنبه 23 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 14:15

لطف دارید پروانه خانم .دختری که خودشو انداخته پایین جوون بوده و بیشتر از گل و گیاه اینجا صورت معشوق را میدیده ضمنا پشت این قلعه هم آبی دریای خزر بسیار دیدنی است .

خب خانم نیلوفر خانم کفر می شد اگر عسک آن آبی دریای خزر را هم برایمان می فرستادید؟

sarah سه‌شنبه 14 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 22:58

به این میگن دختر!...شجاع و دل گنده ...عاشق خود را انداخت پایین خیال خودشو همه رو راحت کرد داستانش هم یه خط شد ...مختصر و مفید...احسنت... خیلی جای قشنگیه... :-)

گز گه له سی. این عسک را نیلوفر انداخته. خودم هم بعدها که سفری به آن دیار کردم ازش عسک انداختم. ولی عسک های آرامستان آنجا (کوچه مفاخر یا مفاخیر کوچه سی) آنقدرسرم را گرم کرد که فکر کنم این را فراموش کردم آپلود کنم. باید به سراغشان بروم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد