عسک‌هایی که می‌گیریم
عسک‌هایی که می‌گیریم

عسک‌هایی که می‌گیریم

فتحعلی واشقانی فراهانی


 کلک مشکین

و

دستخط استاد فتحعلی واشقانی فراهانی

عسک از: خودم

ادامه مطلب را ببینید.

خانم شهرزاد کامنت زیبایی بر این عسک نوشت:

***

غزل زیبای خواجه شیراز با این خط زیبا چقدر خواندنی است. در میان کتاب هایم مجموعه شعری دارم به نام فیض جنون که گزیده اشعار محمدعلی واشقانی فراهانی فرزند این استاد خوشنویس است. در این مجموعه شعری است در وصف پدر که گذاشتنش در اینجا خالی از لطف نیست:
پدرم پیر هنرمندی است
دستهایش را همه می دانند
قلمش یک عمر است که عرفان می چیند
روزگاری است که احساس شقایق با اوست
روح سرشاری دارد
از گل و سبزه و اندیشه و عشق
شعر می بارد ازسرانگشتش به کتاب
دست خطش پرعرفان است پر از آگاهی است
پر آگاهی گل از باران
پر آگاهی گل از پرواز
پر آگاهی انسان از عشق
پر آگاهی رفتن تا اوج
دستهایش را هر صبح می شوید با تابش نور
و پس از نان و پنیری می نشیند سرمشق
یک چلیپا پر آواز چکاوک دارد
یک چلیپا وزش باد بهاری در دشت
یک چلیپا گل مریم گل سوسن گل یاس
یک چلیپا هوس رویش در ساق گیاه
و هزاران گل پرپر شده در توفش باد
قلمش را گاهی می زند در قطره ی افتاده ی اشک
تا چلیپایی بنویسد از عشق
می تراشد قلمش را گاهی با تیغه ی تیز یک خنجر تیز
تا که از کشتن سهراب شکایت بکند
یا سیاوش را بر تشت پر از خون بنویسد با درد
پدرم مرد هنرمندی است
او قلمدانی پر اندوه نیستان دارد
یک قلم از غم بیداد شکایت دارد
قلمی دیگر از غصه ی ناکامی و عشق
یک قلم از غم لیلا در دشت
یک قلم غصه ی شیرین در کوه
یک قلم شکوه ی بی مهری دنیا دارد
او سیاه مشقی دارد از یک دسته الف
که حکایت از یک دسته صنوبر دارد
و سیاه مشقی پر دندانه ی سین
که از هم از برکه و از باد سخن می گوید
و سیاه مشقی همه از شور تب آلوده ی عشق
و سیاه مشقی پر اندوه خزان در نیزار
روح او با نفس باغچه الفت دارد
روی دفتر تخم شقایق می پاشد
و گل کاسنی با نوک قلم می کارد
دستهایش پر پرواز پرستوهاست
و نگاهش می رود دنبال تماشای درخت
پدرم پیر هنرمندی است.

نظرات 3 + ارسال نظر
شهرزاد شنبه 19 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 13:14 http://se-pi-dar.blogsky.com

غزل زیبای خواجه شیراز با این خط زیبا چقدر خواندنی است. در میان کتاب هایم مجموعه شعری دارم به نام فیض جنون که گزیده اشعار محمدعلی واشقانی فراهانی فرزند این استاد خوشنویس است. در این مجموعه شعری است در وصف پدر که گذاشتنش در اینجا خالی از لطف نیست:
پدرم پیر هنرمندی است
دستهایش را همه می دانند
قلمش یک عمر است که عرفان می چیند
روزگاری است که احساس شقایق با اوست
روح سرشاری دارد
از گل و سبزه و اندیشه و عشق
شعر می بارد ازسرانگشتش به کتاب
دست خطش پرعرفان است پر از آگاهی است
پر آگاهی گل از باران
پر آگاهی گل از پراوز
پر آگاهی انسان از عشق
پر آگاهی رفتن تا اوج
دستهایش را هر صبح می شوید با تابش نور
و پس از نان و پنیری می نشیند سرمشق
یک چلیپا پر آواز چکاوک دارد
یک چلیپا وزش باد بهاری در دشت
یک چلیپا گل مریم گل سوسن گل یاس
یک چلیپا هوس رویش در ساق گیاه
و هزاران گل پرپر شده در توفش باد
قلمش را گاهی می زند در قطره ی افتاده ی اشک
تا چلیپایی بنویسد از عشق
می تراشد قلمش را گاهی با تیغه ی تیز یک خنجر تیز
تا که از کشتن سهراب شکایت بکند
یا سیاوش را بر تشت پر از خون بنویسد با درد
پدرم مرد هنرمندی است
او قلمدانی پر اندوه نیستان دارد
یک قلم از غم بیداد شکایت دارد
قلمی دیگر از غصه ی ناکامی و عشق
یک قلم از غم لیلا در دشت
یک قلم غصه ی شیرین در کوه
یک قلم شکوه ی بی مهری دنیا دارد
او سیاه مشقی دارد از یک دسته الف
که حکایت از یک دسته صنوبر دارد
و سیاه مشقی پر دندانه ی سین
که از هم از برکه و از باد سخن می گوید
و سیاه مشقی همه از شور تب آلوده ی عشق
و سیاه مشقی پر اندوه خزان در نیزار
روح او با نفس باغچه الفت دارد
روی دفتر تخم شقایق می پاشد
و گل کاسنی با نوک قلم می کارد
دستهایش پر پرواز پرستوهاست
و نگاهش می رود دنبال تماشای درخت
پدرم پیر هنرمندی است.

چه کار خوبی کردید که این شعر را اینجا نوشتید.
چه فرزند خوبی دارد استاد. معمولن فرزندان والدین را این قدر خوب نمی شناسند یا در بحر آنها نیستند. این شعر را می گذارم توی ادامه مطلب همین عسک.
استاد فتحعلی واشقانی فراهانی یکی از بهترین و دوست داشتنی ترین انسان هایی است که در تمام طول عمرم دیده ام.
ممنون. خیلی خیلی خیلی زیاد.

علی واشقانی فراهانی یکشنبه 31 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 10:06

از اینکه شعر مرحوم پدرم (محمدعلی واشقانی) را که در باره پدر بزرگم شادروان استاد فتحعلی واشقانی سروده بود در صفحه شما دیدم بسیار خوشحال شدم. خدا هر دو ایشان و درگذشتگان از دودمان شما را نیز قرین رحمت کند.

یکی از معدود افتخارات من در زندگی شاگردی ایشان است. یاد و خاطره ی ایشان و پدر بزرگوار شما گرامی باد.

اردشیر سعیدی جمعه 30 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 22:23

درسال77افتخار آشنایی با استاد واشقانی بزرگ را یافتم.
استادی که پایان نامه کارشناسیم را نه به پدرم بلکه به او تقدیم کردم چون بیش از پدرم به من اعتماد به نفس ودرس زندگی آموخت.
اکنون درآستانه ورود به سال 95 می گویم تولد وحیات واشقانی جزو عجایب قرن بود که می بایست در زمانی دیگر ومکانی دیگر می بود.

من هم در همان سال با ایشان آشنا شدم. شاید هم کلاسی بودیم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد