عسک‌هایی که می‌گیریم
عسک‌هایی که می‌گیریم

عسک‌هایی که می‌گیریم

عباس کاتوزیان


عباس کاتوزیان

1302-1389




















نظرات 4 + ارسال نظر
شهرزاد یکشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:34 http://se-pi-dar.blogsky.com

چه نقاشی‌های قشنگی با دیدنشان احساس انسان هوا می‌خورد. چیزی که در این کارها برام جالبه اینه که حتی آن‌هایی که از فقر می‌گویند، غمگینت نمی‌کنند. انگار حسی درون آدم بیدار و زنده می‌شود.

من یاد کارهای کمال الملک افتادم.
نقاشی کلن این حس رو میده. انگار خودش اونقدر قشنگه که فقر رو هم قشنگ میکنه.

فرناز یکشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 13:22 http://farnaz.aminus3.com/

یادمه اولین بار کارهای آقای کاتوزیان رو در موزه ی هنرهای معاصر دیدم وقتی که راستش خیلی هم علاقه ای به این تیپ از نقاشی نداشتم اما آنچنان مبهوت شده بودم که کلی وقت می گذشت تا من می تونستم از جلوی یک کار حرکت کنم . راستش من اینهارو خیلی بیشتر از کارهای کمال الملک دوست دارم روح عجیبی در این کارها هست که آدم رو حسابی تکون میده و رو آدم اثر می ذاره و این عکس استاد در حال کار خیلی حیلی عالیه ندیده بودمش . به نظر من نقاشی از اون هنرهای بشدت شدت بشدت حسرت برانگیزه . خوش به حال هرکس که می تونه .

من هم در مورد نقاشی همین نظر رو دارم. ولی در مجموع از این که آدم هنرمندی نشدم خیلی حسرت می خورم.
مرده شور عاملان این کارو ببره.

یاسی سه‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 02:05

واییییییییییی ! این نقاشی ها .....
صفت عالی جلوشون کم میاره!

یه سوال داشتم:
میدونید این نقاشی ها با چی هستن؟ مداد رنگ؟ پاستیل؟

هنرمندایی که معمولن شیوه کارشون کلاسیکه و رئالیستی کار می کنن، با رنگ و روغن نقاشی می کشند. مداد رنگی و پاستیل عمر کمی دارند. و رنگ و روغن یک عمر زندگی می کنند.

sarah جمعه 26 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 15:19

وای اینجا چه جای خوبیست!!... :-) آقای کاتوزیان نقاشیهاشون خیلی قشنگه!حرف نداره!ایشون برادر استاد ناصر کاتوزیان پدر علم حقوق هستن...چقدر خوب که تو وبلاگتون نقاشی هم هست آدم دلش وا میشه...من هر بار تو وبلاگ شما میام یه چیز خوب میبینم... عالیه!... :-)

ممنون.
راستش این جا از یک تاریخ فقط شامل عسک هایی شد که خودم و یکی دو نفر عضو دیگر این وبلاق وزین. از جمله بیشتر خانم فرناز می گیریم. این عسک به زمانی برمیگردد که این رسم نبود و از این سو و آن سو هم عسک هایی اینجا می آمد. حالا که این جا را دیدید بهتر است، پیوند زیر را هم نگاه کنید. همان که برایتان نوشتم، پیدایش می کنم و نشانتان می دهم. شیوا در جاده ی نایین. همان جاده ای که سرابی دیدم و عسکی نگرفتم.
http://askamoon.blogsky.com/1391/07/30/post-333/

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد