عسک‌هایی که می‌گیریم
عسک‌هایی که می‌گیریم

عسک‌هایی که می‌گیریم

ببررو ببر


ببررو ببر

اول شهریورماه  ۸۹

ساعت پنج عصر

عسک از: خودم

- ببررو ببر

- نمیشه نبریده ببرم؟

- خیلی آقایی. اصلن وانتو ببر.

- اینو بکش

- سلیقه تو عشقه

- صفاتو

- جمالتو. صفای اون سیبیلات

سیگاری گوشه لبش بود و دودش چشماشو اذیت می کرد. در حالیکه با تکون دادن سرش خاک سیگارشو می تکوند، با کمک خودم  هندونه رو توی یک نایلکس جا داد.

- نوکرتم. چن شد؟

- سرورمی. دو و پونصد.

- بفرما.

- بسم الله الرحمن الرحیم. خدا بده برکت. برو که بعد ما رمضون یه عروسی رو باهاش هندونه بدی. صفای قدمت.

ببررو ببر.

نظرات 4 + ارسال نظر
فرناز دوشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 20:23 http://farnaz.aminus3.com/

چه عکس خوبی شده به خاطر اون سایه ها و اون قرمز جیغ و خوشایند ...
شما هم شنیدین که به اینها نمی دونم کی و چطور رنگ می زنن و نتیجه اینکه هرچی قرمز تر هستن مضرترن ؟

ممکنه که به بعضی هاش رنگ بزنن. ولی هندونه هایی که ما انتخاب میکنیم عمرن رنگ خورده باشن. نا سلامتی عمری از ما گذشته. تازشم در این ماه از سال یعنی شهریور اگر هندونه ای قرمز نباشه یک هندونه هنریه. مگه میشه توی شهریور هندونه ای کال باشه. ما هم به این خاطر گفتیم که نبریده ببریم. ماشین نداشتیم و هندونه بریده رو چه طوری میبردیم خونه؟

روزبه دوشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 20:53 http://hazrat-eshgh.com

من موندم شما چه اندازه به این هندوانه علاقه دارید؟
همین شهریوریش مونده بود که اونم اومد.

اولن هندوانه نیست و هندونه است. ثانین به اندازه هزار و شانصد تا ما هندونه دوست داریم. اصلن راستشو بخوای بیشتر از بریدن و دیدن این که تا چه حد قرمزه دوستش داریم. میدونی که ما قرمزتیم.

پریسا سه‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 14:50 http://1000night.blogfa.com

وای چفدر این فشنگهههههههه....

و خوشمزهههههههههههه

شهرزاد سه‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 17:21 http://se-pi-dar.blogsky.com

بیشتر از این که این هندونه ی قشنگ و حتمن شیرین را دوست داشته باشم، این گفتگوی ساده و دلنشین برام جالب بود. گفتگوهایی که هر روز با تلفنی شدن خریدها و گسترش فروشگاه های زنجیره ای جای خالی شان بیشتر حس می شود.
کوچکتر که بودم گاهی تبلیغ های خیلی قشنگی از این فروشنده ها می شنیدم، این قدر قشنگ که احساس خوب خریدنش حتی به خوشمزه نبودن و یا قرمز نبودن هندونه ای که پشت وانت یا روی پیشخوان مغازه جا خوش کرده بود، می ارزید.

کاشکی میشد به تصویر هم بکشم. اگه بدونید. اون چهره با اون سیگاری که شرحش رفت و تمام گفتگویی که از طرف اون به این شکل بود که دولا شده بود و سرشو کج گرفته بود طرف من و سه رخ داشت باهام حرف می زد. البته دیالوگو مو به مو نوشتم. نه یک کلمه بیش نه یک کلمه کم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد