عسک‌هایی که می‌گیریم
عسک‌هایی که می‌گیریم

عسک‌هایی که می‌گیریم

پیچک ها


پیچک ها

همان عسک قبلی وقتی که

آنجا چراغی روشن نیست

عسک از: فرناز بدیعی

نظرات 3 + ارسال نظر
فرناز پنج‌شنبه 8 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:36 http://farnaz.aminus3.com/

اینجا که دیگه اونقدرها هم اسرار آمیز نیست روز همون جاست و البته من به دلیل وجود یک عالمه ماشین و به قول عکاس ها المان های اضافه مجبور بودم کادرم رو جور دیگه ای ببندم به همین دلیل معتقدم که عکس شبش زیباتره .

من این یادداشت شما را توی این پست آوردم.

پروانه پنج‌شنبه 8 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 14:58 http://parvazbaparwane.blogspot.com

این عکس منو یاد «صد سال تنهایی» میندازه!
.
.
.
ولی با توجه به اینکه آنقدر مهمان دارد که فرناز نتوانسته عکس دلخواهش را بگیرد ،صاحبخانه تنها نیست،.
...
پشت آن پیچکها
خانه ای ست
پر ز مهمان.
...
ها ها ها معر گفتم

اینجوری آوانگاردتره:

خانه ای هست
پشت آن پیچکها
تنها
با صدها سال
مهمان.

فرناز جمعه 9 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:48

ماشین ها می آیند
پیچک ها می روند

مهمانها می آیند
صاحبخانه می رمد

من عکس می گیریم
همگی شر ! می گوییم !!!

پروانه : زدی تو خال . صد سال تنهائی رو می گم .

شعر شما غلط چاپی داشت:
عسک نه عکس.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد