عسک‌هایی که می‌گیریم
عسک‌هایی که می‌گیریم

عسک‌هایی که می‌گیریم

پاییز در جاده چالوس









پاییز در جاده چالوس

آبان ماه هشتاد و نه

عسک ها از: خودم

خانم شهرزاد به شعری از مهدی اخوان ثالث اشاره کرده بودند. آن شعر را بعد از دین کامنت ایشان در اینجا گذاشتم.

***

باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست

آسمانش را گرفته تنگ در آغوش

ابر ، با آن پوستین سرد نمناکش
باغ بی برگی روز و شب تنهاست
با سکوت پاک غمناکش
ساز او باران ، سرودش باد
جامه اش شولای عریانی ست
ور جز اینش جامه ای باید
بافته بس شعله ی زر تار پودش باد
گو بروید ، یا نروید ، هر چه در هر جا که خواهد یا نمی خواهد
باغبان و رهگذاری نیست
باغ نومیدان
چشم در راه بهاری نیست
گر ز چشمش پرتو گرمی نمی تابد
ور به رویش برگ لبخندی نمی روید
باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست ؟
داستان از میوه های سر به گردون سای اینک خفته در تابوت پست خاک می گوید
باغ بی برگی
خنده اش خونی ست اشک آمیز
جاودان بر اسب یال افشان زردش می چمد در آن
پادشاه فصلها ، پاییز
نظرات 6 + ارسال نظر
رشاد شنبه 29 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 22:32

فوق‌العاده است. بابا شماها عسکاسان کلاس بالایی هستین من دیگه روم نمیشه عسک بفرستم.

نخیر. شما هم کلاس بالایی هستید. چون که برای این وبلاق وزین عسک می فرستید. اصلن همه ما عسکاسان این جا کلاسمان بالاست. شکسته نفسی نفرمایید.

روزبه شنبه 29 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 23:43 http://hazrat-eshgh.com

اون عسک برگ هست روی زمین.
یکی از کارهای همیشگی من در دیدن و وجود داشتن در این صحنه یک دراز کشیدن تمام انسانی است. به معنای اینکه من حق دارم باشم ولی نیستم!
....

عسکاسی اگر پیشم بود بدم نمی اومد خودمم توی کادر باشم.

شهرزاد یکشنبه 30 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 21:37

باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست؟
جاودان بر اسب یال افشان زردش می چمد در آن
پادشاه فصل ها پاییز...

در تمام این عکس های قشنگ آن اسب یال افشان زرد که اخوان گفته بود می چمد.

سفر در زمستان به اینجا کمی سخته. یعنی نه اینجا که خیلی جاهای دیگه هم. وگرنه همین ها وقتی برفی هم بر آنها نشسته باشه و عسک ها هم سیاه و سفید باشن، اگه بدونید چی میشه؟
یادم افتاد که یک وقتی می خواستم این شعر رو توی صداهامون بخونم و یادم رفته بود. میزارمش توی ادامه مطلب.

فرناز سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 19:48 http://farnaz.aminus3.com/

پاییز در جاده چالوس .. همین نام کافیست برای پرواز روح در اولین خاطرات من و بسیاری از آدم ها در طبیعت شمال . صخره هائی که وقتی کشف می کردیم از لابلای آن درخت ها سبز شده اند بهت زده مان می کردند و تونلی که انگار دیواری بود و راهروئی بین دو حیاط مختلف با سلیقه ی دو صاحبخانه !
گاهی فکر می کنم این طبیعت چقدر بکر بوده و مهمتر اینکه چقدر قوی که با اینهمه بی توجهی و اینهمه هجوم از سر ناآگاهی هنوز زنده است و هنوز دوست داشتنی .

یکی از زیباترین نماهایی که در زندگی گاه سعادت دیدنش نصیبم می شود نزدیک شدن به آخر تونل درازی است که دیگر توجهی به رانندگی نداری. اتومبیل هم انگار خودش راه خودش را می رود. نوری که از انتهای تونل می بینی یکی از بی نظیرترین ها از نوع خودش است.

محمد درویش جمعه 5 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 21:12 http://darvish.info

درود بر محسن عزیز ...
ضیافت پاییز همیشه برای من همچون آرامستانی دلنشین و خاطره انگیز بوده است ...
ممنون از این که شکارهای پاییزی تان را با ما به اشتراک نهادید.
من هم چنین کردم:
http://i.darvish.info/archives/607

آرامستان شما خیلی آرامستان بود.

فیروزه شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 01:45 http://firouzeh.blogsky.com/

این شعر را تا الان نخوانده بودم . دلم گرفت یاد خودم افتادم . حیف که زنده نیست مرا هم ندیده !! چون قطعا برای من خوانده !!!

پس صدایش را هم در اینجا بشنوید.

http://s1.picofile.com/file/6195095570/Bagh_bi_Bargi_ICAB.mp3.html

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد