عسک‌هایی که می‌گیریم
عسک‌هایی که می‌گیریم

عسک‌هایی که می‌گیریم

ساحل هماده



بندر دیلم

ساحل هماده 

آذرماه ۱۳۸۹

عسک اول از: علی

عسک دویم از: صادق

نظرات 25 + ارسال نظر
محسن سه‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 00:55 http://after23.blogsky.com

این از اون گرماهایی که میچسبه. حسابی.

محسن سه‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:05 http://ketabamoon.blogsky.com/

اینا دیگه بایدهمون عسکای دریایی باشه که بهمون قولشو داده بودی.

علی سه‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 02:00

اونجا اصلن گرم نبود. سرد هم بود. عکس خیلی جالبی بود. تو عکس اولی بکر بودن ساحل کاملن واضحه. خیلی عالی بود. و تو عکس دوم هم شاید مشخصه که آب با چه سرعتی داره میاد بالا. به علت شیب کم زمین. چندین بار وسط غذا درست کردن مجبور شدیم جامون را عوض کنیم و هی بریم بالاتر. راستی یادش بخیر. چه خرچنگی خوردیم اونجا :) جاتون خالی بود. عجب روزی بود. واثعن هیچ چیزی خاطرات را مثل عکس زنده نمیکنه و من این ها را حتی با هزار تا فیلم از اونجا هم عوض نمیکنم. خیلی خوب کردی که این عسکا رو گذاشتی. خیلی خوشحالم کردی. ممنونم

سرد نسبت به کجا و چه وقت؟ یعنی از مثلن اهواز سردتر بود؟
چی؟ واقعن سردتر بود؟
آه فرزندم گویا من گیسوان خود در آفتاب سپید کرده و در این مورد طبق معمول زده ام به درخت.
خرچنگو خودتون گرفتین؟ یا از بندر خریدین؟

علی سه‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 03:24

باباججان حماده هم تا اونجا که من یادمه باید با «ح» نوشته میشد. اگه اشتباه نکنم. چون دوستم از تو نقشه اشتباهی خونده بود حامد. پس باید حماده باشه. البته شاید!

منم حدس میزدم. ولی دوست ندارم. منو یاد بندر محمره میندازه که سوسمارخورها به خرمشهر میگن. اینجام حتمند یک اسم پارسی داره یا داشته. اینه که بهتر دیدم که با ه بنویسم.

رشاد سه‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:15 http://rashad.aminus3.com/

بالاخره چشممون به ساحل زیبای دیلم، یا عسک های زیبای ساحل دیلم، روشن شد.

خودت رفتی یا نه؟
من بوشهر رو دیدم. و غروب آفتاب بوشهر رو. مشهوره که زیباترین غروب دنیا رو داره.
ولی در زمان عسکاسی کاغذی که یکی دوتا عسکم ازش دارم ولی رنگ باخته...........

رشاد سه‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:41

هزاران سال پیش مثلا سال های 46 یا 47 یک بار اونورها رو گشته ام. ولی یادم نیست دیلم هم رفته باشم. بچه بودیم عقلمان نمی رسید که روزی دلمان برایشان تنگ میشود.

هزاران نشنیده بودم. از هزار بیشتره؟

فرناز سه‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:40 http://farnaz.aminus3.com/

چقدر این دریا با این رنگهازیباست . من بوشهر بوده ام و خاطرات خوشی هم از آن دارم . اما بندر دیلمی که من دیدم اصلا زیبا نبود ! به هر حال عکس اولی خیلی خوب است و حسابی چسبید . مرسی .

شاید اگر ساحل هماده می رفتید، زیبایی اش رو میدیدید.

شهرزاد سه‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 16:30

من هم بوشهر بوده ام بدون این که خبری از این ساحل داشته باشم تو عکس اول انگار شن‌های کویر از وسط سراب یک دریا سر در آورده اند و به شدت منو یاد بخشی از یکی از ترانه‌های کوهن می‌اندازه اونجا که می گه:
It’s just the way it changes, like the shoreline and the sea

یلدا بر شما و خانواده‌ی گرامی خوش

یاد چه چیز خوبی از لئونارد افتادید.

فرناز سه‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 17:52 http://farnaz.aminus3.com/


این هم ساحل آشوراده در همین پاییزی که تمام شد .
این از شمال و آن از جنوب . این سرزمین ما با تمام رنگهای حسرت برانگیزش و اما و اگرهایش .

http://s1.picofile.com/file/6230832992/Autumn_047.jpg

اگر بدونید که من چقدر این اسم آشوراده را دوست دارم. نمی دونید که.
این عسکو باید اینجا بچسبونیم.
کامنت شما مرا یاد شعر شفیعی کدکنی انداخت:
یک سو خلیج پارس
سوی دگر خزر

رشاد سه‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 18:47

لئونارد؟ همون پسرخاله من رو میگی؟

من نمی دونستم که لئونارد پسر خاله ته.
یه امضا ازش برای من بگیر. خیلی دوسش دارم.

رشاد چهارشنبه 1 دی‌ماه سال 1389 ساعت 00:28

به لنی گفتم. گفت دهکی! حالا محسن از من مشهورتره. بگو اول اون امضا بده. اومدیم و من امضا دادم ولی محسن گفت آغه بسلامت!
ولی خداییش لامصب صداش خیلی گرمه. من هم خیلی دوسش دارم

شکسته نفسی کرده. اون همیشه اینجوری بود. بچه ام که بود سر کلاس میخوند. منم میخوندم. من فقط یکبار بردنم رادیو سنندج خوندم ولی اون هیش وخت توی رادیو سنندچ نخوند. چرا که مردم نمیفهمیدن که چی میگه که. معلما میخواستن بگن آره ما حالیمون میشه و بهش بیست میدادن. همینجوری قبول شد اومد بالا یعنی سواد درست و حسابی نداره ولی خب صدا محشره. تا سیکل ام بیشتر نخوند و رفت سربازی و زن گرفت و کارشم رسمن شد خوانندگی. منم درس خوندم شدم معلم.
ای دنیا............ چه روزگاری بود. انگار همین دیروز بود.

فرناز چهارشنبه 1 دی‌ماه سال 1389 ساعت 19:33 http://farnaz.aminus3.com/

۱ - من هم بشدت این اسم را دوست دارم و بیشتر خود جزیره را . نمی دانم آ ن جا را دیده اید یا نه اگر نه بجمبید که هر لحظه که می گذرد متاسفانه یک قدم به مرگ نزدیکتر می شود .
۲ - دققا من هم به یاد آن شعر زیبا بودم .
۳ - آن لنی !! که من می شناسم نباید زن داشته باشد یا اگر هم داشته نباید چندان خوشحال باشد چون در بعضی از ترانه هائی که ساحته در این موارد خیلی صریح اعلام موضع کرده ؟؟!!
ضمنا به نظر من صدای گرمی که ندارد هیچ اتفاقا صدای سردی دارد اما بسیار دوست داشتنی .

من یک وقتی از جایی گذشته ام که تابلوی آشوراده را دیده ام. کی و کجایش را نمی دانم. ولی می دانم که خودش را ندیده ام. یعنی ممکن است قبل از این که بمیرم، خشک شود؟
لئو اگر زن نداشته باشد من حاضرم زنش بشوم. به قول علویه خانم جوراباشو وصله کنم و ..... اینا.
من هم فکر می کنم صدایش گرم نیست. ولی بی نظیره برای بعد از بیست و سه.
ولی کلن ما وقتی از صدای کسی خوشمان بیاید می گوییم صدایش گرم است. لئو هم صدایش گرم است ولی سرد است. . . . . . . ؟ حال من خوب است؟

فرناز جمعه 3 دی‌ماه سال 1389 ساعت 16:24 http://farnaz.aminus3.com/

دوست خوبی دارم که از اهالی قدیمی آشوراده بوده اند . گنجینه ای از عکس های قدیمی و کلی خاطرات خوب دارد .
باید از روی عکس های قدیمی او عکس بگیرم که بگذاریم اینجا برای ثبت در تاریخ !
می توانیم برنامه ریزی کنیم برای یک پست مخصوص آشورا ده . با عکس و تاریخچه و خاطرات ... اگر میل داشتید .
می دانید که قسمت های زیادی از فیلم سرب در این جزیره ساخته شده ؟‌

خب بله. خیلی هم خوب است.
شاید من از فیلم سرب این آشوراه ده را به یاد دارم؟
یاد سکانس اول سرب افتادم. به نظر من می تواند عنوان بهترین سکانس در سینمای ایران را از آن خود کند. فقط.
باقی فیلم اصلن در قد و قواره این سکانس نیست.

علی جمعه 3 دی‌ماه سال 1389 ساعت 20:31

راستی:
عسک دوم را دوستم صادق گرفته. ما مال مردم خور نیستیم :)

همین حالا درستش می کنم.

علی جمعه 3 دی‌ماه سال 1389 ساعت 20:54

حالا وجدان دردم خوب شد. صادق دوست خوب من توی خرابگاهه. خیلی عکاسی دوست داره. اگه چن تا از عسکاش را داد برات میفرستم. شاید هم نده. چون اینجا همش مسخره ش میکنیم :) و ممکنه بترسه که مسخره بشه. میبینی چه جوری استعداد پرورش میدیم؟!

این جا من تایید می کنم کامنت ها را. شما اگر مسخره اش بکنید من کامنت شما را تایید نمی کنم. پس بهش بگو بیاد.

علی جمعه 3 دی‌ماه سال 1389 ساعت 22:29

تهدید میکنی؟ میخای کامنتا رو سانسور کنی؟ میبینین ملت؟ این هم دولتی شده. اصلن سایتش هم دولتیه. از همون اول هم میدونستم یه چیزی هست. تحرییییییییییممممم....

خب تو می خوای رفیق گرمابه و گلستانت رو مسخره کنی برو خودت یک وبلاق وزینی بزن و توش این کارو بکن.
اگه دولت مثل من بود که حالا کارمون خیلی درست بود.

علی شنبه 4 دی‌ماه سال 1389 ساعت 00:33

نخیرم. من نمیخام مسخره ش کنم. این دوستامن که اینطورن. من که گفتم صادق پسر خیلی خوفیه. شونصد تا خوبه. منم خوبم. تو هم خیلی خوبی. اصلن همه خوبن. بیا دوست باشیم. بهش میگم بیاد :)

آره بگو بیاد.

علی جمعه 10 دی‌ماه سال 1389 ساعت 19:39

هردفعه میام این دوتا عکس را میبینم و دلم همون ساحل را میخاد. فقط همون جا با همون شرایط. واقعن فوق العاده بود.

خیلی بهت دور نیست. دوره؟

علی شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 22:30

نه. دو ساعت و یه کم. اما ماشین میخاد. منم که ندارم. همینطوری رفتنم بدبختیه. باید با یکی از بچه ها برم که نمیان. قدر دریا را نمیدونن. یه ماشین برام میخری برم؟ اصلن میای با هم بریم؟ فلانش هم با من :)

همه اش دو ساعت؟ من فک کردم دو روز تو راهی.
فلانشم منظورت حتمن بنزینه دیگه نه؟

علی یکشنبه 12 دی‌ماه سال 1389 ساعت 00:58

آره دیگه. بنزین میزنیم میریم هوا!!
اون دو ساعت هم بدون ماشین بدبختیه :( بیا بریم با هم

یعنی با هم بدون ماشین بریم بدبخت بشیم؟

علی دوشنبه 13 دی‌ماه سال 1389 ساعت 22:10

نه دیگه. بدبختیمون نصفه میشه. نصفش مال شماست. نصفه دیگه ش هم با هم تقسیم میکنیم. آخه من را با این پای عاطل و باطلم کجا میخای ببری؟ هان؟ هی میگی بیا بریم دریا. نمیتونم آقا. نمیتونم. اگه قول بدی اونجا همه کارها را خودت بکنی منم قول میدم ماشین بگیرم پولشم بدم :)

خب وای میسسیم عاطل و باطلت رو باز کنی. اینجوری میخوای من مریض کشی کنم تا اونجا؟ اصلن چطوره که با آمبولانس بریم؟

علی جمعه 17 دی‌ماه سال 1389 ساعت 13:24

یه بار جوابتو که نوشتم هنگ کرد و همش پرید. یادم نیست چی بود. خب از اول مینویسم :)
آمبولانس که خیلی خوبه. بنزین سهمیه ای هم داره. جادار تر هم هست. بعدش هم من نمیخام مریض کشی کنی که. فقط چایی و غذا درست کنی کافیه. منم میخورم که تقسیم کار کرده باشیم :) عاطل و باطلم هم اینطور که معلومه حالا حالاها باز نمیشن. آمبولانس یه خوبی دیگه هم که داره این که نمیخاد رانندگی کنیم و خیلی از کاها را هم میتونیم بکنیم تو پاچه راننده :) اما خرج یارو با تو ها. از حالا بگم بعدن نزنی زیرش. نطر مال خودت بوده. میگم بلدی با آمبولانس آژیر بزنی؟ میتونیم سریع تر هم بریم ها. عجب فکری کردی.

خرج یارو با من یعنی چه؟ اومد و یارو اونجا هوس کرد و گفت:
من ویسکی و آبجو و اینا میخوام. من از کجا بیارم اینارو براش خرج کنم؟ با تو فوقش یه املتی میخوریم و یه چایی و بعدشم میگیریم لب دریا میخوابیم. فوقش آب میاد شبونه مارو میبره هندوستان مثلن.

علی شنبه 18 دی‌ماه سال 1389 ساعت 23:52

املت؟ چایی؟ من نمیام. یه مقداری کسالت دارم. باشه برا یه بار دیگه. بعدش هم حالا چرا هند؟ باده دیگه. آمریکا. کی به کیه؟ اونم وسط نیویورک :)

اون کریستف کلمب بود که خواست بره هند رفت آمریکا. باد مگه چقد ممکنه اشتباه کنه.
باشه تو نیا. من رفتم. خداقظ

علی یکشنبه 19 دی‌ماه سال 1389 ساعت 14:28

با آمبولانس میری؟!!

نه دیگه. با ماشین خودم میرم. مریض که باهام نیست.
به به. چه خوش میگذره. جات خالی.

علی سه‌شنبه 21 دی‌ماه سال 1389 ساعت 03:08

اگه همچین کاری بکنی از پدری حذفت میکنم :((

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد