از این پارچه های آویزان فهمیدم که من آن روز در آن بازارچه چرا هاجر خاتون را ندیدم. چرا که این آرامگاه در میان کلی پارچه بوده و گمشده بوده. پارچه هایی که در دور و برش هزاران زن می دیدی که داشتند آن ها را ورق می زدند. تو چه طور توانستی تا عمق این بازارچه نفوذ کنی؟
اسباب دق مرگ !! می دونی چی ؟ اون پلاستیک لعنتی .. اون اعلامیه های ... { ... } اما این پارچه ها زیبا هستند اونجا . برای من نمی دونم به درستی یا به غلطی !! تداعی لباسهای زیبای سنتی خانم های کرد رو داره ... پرچین و لغزنده و درخشان . زن . حس زن .
این هاجرخاتون در بازاری که فقط از این پارچه ها می فروشند و سایر آویزهای لباس کردی -زنانه- گم شده.
فرناز نگو، همه ی قشنگی و طبیعی بودنش به همین آت و آشغال های دورشه، ایناست که حس زندگی و جریان داشتنش رو توی امامزاده زنده می کنن. می گم زنده موندن چون تا به حال امامزاده ی انقدر زنده ای ندیده بودم، یه جوری بود که تقدسش باعث نمی شد فضا سنگین بشه. یه حس خوبی. وسط پارچه و لباس و رفت و آمد و مرده و زنده و تبلیغ و جدید و قدیم. اگه اینا رو از دورش حدف کنیم، حسش از بین می ره.
از این پارچه های آویزان فهمیدم که من آن روز در آن بازارچه چرا هاجر خاتون را ندیدم. چرا که این آرامگاه در میان کلی پارچه بوده و گمشده بوده. پارچه هایی که در دور و برش هزاران زن می دیدی که داشتند آن ها را ورق می زدند.
تو چه طور توانستی تا عمق این بازارچه نفوذ کنی؟
اسباب دق مرگ !!
می دونی چی ؟ اون پلاستیک لعنتی .. اون اعلامیه های ...
{ ... } اما این پارچه ها زیبا هستند اونجا . برای من نمی دونم به درستی یا به غلطی !! تداعی لباسهای زیبای سنتی خانم های کرد رو داره ... پرچین و لغزنده و درخشان . زن . حس زن .
این هاجرخاتون در بازاری که فقط از این پارچه ها می فروشند و سایر آویزهای لباس کردی -زنانه- گم شده.
خوش به حال کردها که لباساشون رنگی رنگیه!
لباس همه اقوام ایرانی رنگی رنگیه.
آذری ها و ترکمنها و بلوچ ها و بختیاری و ........
یعنی من اشتباه می کنم که فکر می کنم یک کامنت تایید نشده این پشت دارم ؟
اشتباه نمی کنید. من از دیروز تا به حال به این درگاه نیامده بودم.
فرناز نگو، همه ی قشنگی و طبیعی بودنش به همین آت و آشغال های دورشه، ایناست که حس زندگی و جریان داشتنش رو توی امامزاده زنده می کنن.
می گم زنده موندن چون تا به حال امامزاده ی انقدر زنده ای ندیده بودم، یه جوری بود که تقدسش باعث نمی شد فضا سنگین بشه. یه حس خوبی. وسط پارچه و لباس و رفت و آمد و مرده و زنده و تبلیغ و جدید و قدیم.
اگه اینا رو از دورش حدف کنیم، حسش از بین می ره.
سلام دوستان
وبلاگ زیبایی دارید یاد شهرمون افتادیم
ما هم یه فتو بلاگ داریم البته آماتور از وطن دور افتاده یم
به شما سر می زنیم.