عسک‌هایی که می‌گیریم
عسک‌هایی که می‌گیریم

عسک‌هایی که می‌گیریم

چشمی


نوروز ۱۳۸۶

کردستان

***

 ادامه مطلب را ببینید.

عسک از: خودم

این بیت را با کمک دوستان کش می دهیم. تا غزلی نغز از آن به در آید.

هم آورد می طلبیم.


ر به جای رشاد

ف به جای فیروزه

م به جای محسن 

ع به جای علی

ش به جای شهرزاد


چشمی به تماشای  جهان بگشودند / دیدند که دیدنی ندارد بستند

از گردش بی‌امان دوران  /  وز چرخش روزگار جستند  - ر

جامی که لبالب ز می ناب همی بود /  خالی شد و سرمست از این خاک برستند - م

اندر بلاگ اسکای بلاگی بگشودند / دیدند که خواننده ندارد بستند - ف

در ره بادیه گفتا به حکیمی مردی / مردگان را بنگر جام و سبو بشکستند - فم 

آن کوهنوردی که سر فتح قلل داشت / بس تند همی‌رفت که پایش بشکستند - ر 

مردان به تماشای سمینار نشستند / دیدند که خوردنی ندارد جستند - عم 

دارو و دوایی که حکیمان دادند / همه را بهر حکیم باز فرستند - م

آنان که لبالب ز می ناب الست‌اند / گه باده پرست‌‌اند و گهی جام شکستند-ش
یک جرعه ز جام می معشوق کشیدند / عمری است که از نشئه آن بی‌خود و مست‌اند- ش

............................................. / ...................................

نظرات 23 + ارسال نظر
رشاد جمعه 15 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 13:59

آخ‌خ‌خ‌....... گفتی!

این شعرو جز توی بهشت محمدی ندیدم. تو دیدی؟

رشاد جمعه 15 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 19:51

من این جوری یادداشت کرده‌ام ولی یادم نیست از کجا:

مردان حقیقت که به حق پیوستند
از قید تعلقات دنیا رستند
چشمی به تماشای جهان بگشودند
دیدند که دیدنی ندارد بستند

همینو بریم؟؟؟؟؟
دیدنی ندارد بستند. ولی نه سخته.

علی جمعه 15 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 23:01

کجا بریم؟ من نمیرم. شما هم از من میشنوین نرین

چشم.

رشاد شنبه 16 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:20

اگه گذاشتی یک شب راحت بخوابیم! بفرما:

از گردش بی‌امان دوران
وز چرخش روزگار جستند

نوبت توئه

یعنی با ستند؟ لااقل همون ببستند می بسرودی که که مهارتمان بیشتر هویدا بشدی. حالا اشکالی نداره.

جامی که لبالب ز می ناب همی بود
خالی شد و سرمست از این خاک برستند

فک میکنی این دفه کسی کمکمون بکنه؟ یا باید این راه پرمخافت را دو نفری طی کنیم؟

فیروزه شنبه 16 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 14:33 http://hamnavard.blogsky.com

اندر بلاگ اسکای بلاگی بگشودند
دیدند که خواننده ندارد بستند

به به. چقدرم که این بیت تو پست مدرن بود.
به به. آفرین.

محسن شنبه 16 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 22:32 http://after23.blogsky.com

در ره بادیه گفتا به حکیمی مردی
مردگان را بنگر جام بدستند

رشاد یکشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:22

قربانت گردم. معنی شعرهایت قشنگ است، ولی وزن هر کدام سازی می‌زند. این آخری که دو مصراعش هم هم‌وزن نیستند. اینجوری کارمان به جایی می‌رسد که یک جمله بنویسیم و برای تبدیل آن به شعر وسطش را با مدادپاک‌کن پاک کنیم. ضمناً اصلاً شعر سختی هم هست. کسی هم استقبال نمی‌کند، الا خانم فیروزه که توی ذوق مبارکمان می‌زند. عجالتاً این بیت را برای ایشان بسروده‌ایم:

آن کوهنوردی که سر فتح قلل داشت
بس تند همی‌رفت که پایش بشکستند

خب وقتی که شعر سخت باشد این مشکلات پیش می آید. اصلن بدعت این را خودت گذاشتی شعر اول خودت یکیش یازده و دیگری ده سیلابیه. خب منم فک کردم شعر ه آزاده.
ببین شعر سنگ دوازده سیلابیه. همونو بکنیم معیار یا بیخیال حالا این یکی. آزاد هرچی بخوایم بگیم.
مثلن همین آن کوهنوردی........ سیزده سیلابیه.
خب چرا فیروزه توی ذوقت زده. شعرش که قشنگ بود و پرمعنا. و نیز پست مدرن.
ولی خوب کردی این شعرو سرودی. بلکه این کوهنوردی از سرش بیفته.

فیروزه یکشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:40 http://hamnavard.blogsky.com

آقای محسن پیشنهادی دارم برای مصرع دوم :

در ره بادیه گفتا به حکیمی مردی
مردگان را بنگر جام و سبو بشکستند

آقای رشاد شما به این ادیبی چرا تا حالا شعر نمی گفتین
من کلی هم ذوق کردم با شعرهای شما

خوبه. پیشنهاد خوبیه. ولی بند دوم چارده سیلابیه. حال ولی چون بسیار نغز است جایگزین می کنیم. قرارمان هم این میشود که شعرهای مشترک ترکیب نامهایش نیز عوض میشود. یعنی این میشود.
فم. یعنی فیروزه-محسن
بعدها آیندگان در این اشعار مداقه ها خواهند کرد و نسخ مختلف را با هم مقابله خواهند کرد و سمینارها برگزار خواهد شدو ..........اینا.

علی یکشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 14:07

تو اون سمینارتون:
مردان به تماشای سمینار
دیدند که خوردنی ندارد جستند
کلمه آخر به معنای پریدند. برا خودم نوشتم که دفعه بعدی معنیش یادم نره!!!

بند دومش خوب بود. اندازه بود. ولی بند اول خیلی کوتاه بود.
می پذیریم ولی سمینارم که توی شعر نبود و تو ی کامنتا بود. اینو می دونیم.
حالا یک کمی بیشتر همت کن. ببین علی تو میتونی. فقط باید بخوای.
من اینو اینجوری عوض میکنم.
مردان به تماشای سمینار نشستند.

علی یکشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 14:43

خب اگه یه ساندیس میدادی نمیجستند که. به من گیر نده. برو یه ساندیس بگیر بده دست ملت :)
بعدش اینطوری میشه:
مردان به تماشای سمینار نشستند
خوشحال و توانمند که ساندیس به دستند

من اون یکی شعرتو برای تشویقت توی متن گذاشتم. ولی این یکی خیلی آبکی بود. میدونی فیس بوکی بود. اینجا که فیس بوک نیست که. یا نکنه فکر کردی اینجام فیس بوکه؟ ها؟ بگو. منظورت این بود؟

علی یکشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 15:29

ذوقم را کور کردی. سر پل سراط میبینمت

خاموش. تو مرا در آنجانخواهی یافت. من پل صراط را دور میزنم و یک راست به بهشت می روم. بگذار میلیونها سال طول بکشد. عجله ای ندارم. در بهشت می توانیم قرار بگذاریم.
تازه سر پل که جای قرار گذاشتن نیست فرزندم. آنجا یک نفر هم به زور عبور می کند چه برسد به دو نفری که قرار دارند.
در ضمن تویی که با این حقیقت ذوقت کور می شود باید بروی و فکر به حال خود بکنی.
تو می توانی. فقط کافیست که بخواهی و خود را باور داشته باشی. بگو. از میدان به در مرو ای شاعر پاکیزه سرشت.

محسن یکشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 15:42 http://after23.blogsky.com

به علی:
ببین شاعر شیرین سخن در مورد تو و کارت چه بیت نغزی سروده:
دارو و دوایی که حکیمان دادند
همه را بهر حکیم باز فرستند

علی یکشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 15:43

باید تمرین کنم. میشه تقلب هم کرد؟ حداقل برا اولش؟! صراط هم بهم فهموندی. ممنون. بخدا من از اولش تو این املا و انشا مشکل داشتم. اما تا بخای ریاضی و علومم خوب بود.!!!

همین ریاضی و علوم تو را بس است ز صحبت صغیر و کبیر.
بیتی نغز برای خودت و کارت بسرودم. آن را آویزه گوش کن و بر راه راست -صراط مستقیم- گام بنه. زیراک مردگان در آن دینا شفاعتت بکنند اندر دادن داروی درست به مردمان.

محسن یکشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 16:01 http://after23.blogsky.com

به علی:
به سایت Gravatar.com برو و عسکی از خود در آنجا بنه. که هرآینه کامنتی گذاری و ایمیل خود نیز در کامنت قرار دهی عسکت را ببینم و آرام گیرم از دیدنت. به جای باکسی که سایه ای سپید بر زمینه ای توسی از تو بر درگاه این وبلاق وزین می نشاند. که مرا از این باکس حال دگرگون می شود.

علی یکشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 22:47

چون دیدم از کامنت بعدی قراره آرام گیری گفتم بذار این آخر سری یه ذره دق بهت بدم :) از اون شاعر شیرین سخن هم از طرف من تشکر کن. بگو یه روزی هم میرسه که هی میاین دنبال حکیم دارو بگیرین و حکیم نمیده ببینیم کی زورش بیشتره.

حکیمی که دارو به بیمار نده خودش بیماره و باید بره پیش حکیم.

علی یکشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 23:17

خواستم امتحانی ببینم خوش تیپم؟!!

حرف نداری.

علی دوشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:56

پس چرا عکسم کش اومده؟!

مونیتورت وایده و مربع رو مستطیل نشون میده. باید یه تنظیم دیگه ای بکنی که درست بشه. اینجا که درستی. کش نیومدی.

علی دوشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 15:51

اما عکسای شما درسته. مال من زیرش یه نوار سیاه اومده و کشیده شده. اما مال شما یه مربع کامله!!!

با اون نوار سیاه احتمالن باید ردگیری کنی و ببینی. شاید مونیتور تو عزاداره.

رشاد دوشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 18:03

فاتحه. خدا رحمتش کنه. مونیتور رو میگم. برو یکی دیگه بخر

نه اون خط سیاهی که میگه فقط زیر عسکه. اگه سرتاسر مونیتور بود مشکل داشت. این علی رو ننداز توی خرج.

علی سه‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:56

صبر کنید ببینم. یعنی شما اون خط سیاه رو نمیبینین؟!! عکس من را مربع کامل میبینین؟

آره. هرچند حالا داریم یه سایه سفید توی یک باکس مربع خاکستری می بینیم.

علی سه‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 13:51

:)))))
ببخشین. یادم نبود. تنبلیم شده :))

شهرزاد چهارشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 17:23

نمی دونم هنوز می‌شه اینجا نظر نوشت؟

یادش به خیر یاد روزهای خوب دانشجویی افتادم. استاد پیری داشتیم که چهار مقاله درس می‌داد، روزهای چهار مقاله هیچ کدام حال و حوصله گوش دادن نداشتیم، اول ساعت یکی یک بیتی می‌گفت در یک وزن و قافیه ی خاص بعد همه کلاس تا آخر ساعت کارشون می شد شعر گفتن در اون وزن و قافیه بعد کلاس بیت‌ها رو جمع می‌کردیم و توالی ابیات رو درست می‌کردیم و می‌شد یه شعر قشنگ برای همین همه عاشق روزهای چهار مقاله بودیم.

حالا امروز که توانستم بنشینم و دقیق این پیام‌ها و شعرهای قشنگ رو بخوانم و از ذوق و طبع شعر دوستان لذت ببرم ، دلم نیومد بی تفاوت از اینجا بگذرم این هم دو بیت دیگه:

آنان که لبالب ز می ناب الست‌اند
گه باده پرست‌‌اند و گهی جام شکستند
یک جرعه ز جام می معشوق کشیدند
عمری است که از نشئه آن بی‌خود و مست‌اند

شما روی همه ما رو کم کردین. لنگ انداختیم.
این دو بیت را هم به متن اضافه کردم.

رشاد جمعه 22 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:44

دو بیت خانم شهرزاد حرف نداشت. واقعا روی همه رو کم کردند.

آره پسر دیدی؟ از این پس بدون شعر خانم شهرزاد پست رو عوض نمی کنیم. حتا اگر شونصد سال ازش بگذره. خودش کلاسی میده به وبلاق وزینمون.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد