عسک‌هایی که می‌گیریم
عسک‌هایی که می‌گیریم

عسک‌هایی که می‌گیریم

گندم بریان

  گندم بریان
 
 





کویر شهداد - گندم بریان 
 فروردینماه 90  
 
عسک ها از: فیروزه
نظرات 22 + ارسال نظر
پروانه دوشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 15:16

به فیروزه گرامی:
شما عجب خانم شجاعی هستی؟ اونجا چیکار داشتین؟ چند درجه بود اونجا؟

فیروزه دوشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 16:47

راستش نه زیاد شجاع نیستم. چون کوه دیگه نمی تونم برم خب میرم کویر.
):
ما با جی پی اس تا ۴۹ درجه رو هم دیدیم ولی اصلن فکر نکنید که غیر قابل تحمل باشه چون هم نسیم می اومد و از آلودگی هم خبری نیست . تو تهران دمای ۳۵ به بالا دیگه ادم احساس خفگی می کنه ولی اونجا من اصلن اذیت نشدم

پروانه سه‌شنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:58

در شجاع بودنت شک ندارم. من الان می ترسم بروم کوه و کویر.. چون سابقه ناراحتی جسمی دارم می ترسم بیفتم وبال گردن بشم.
خوب شما هنوز خیلی جوونید و من در سراشیبی.

حالا به نظرت کویر با شکوه تره یا کوه؟

شهرزاد سه‌شنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 13:43

چه اسم مناسبی هم داره. پس برای همین بهش می‌گن گندم بریان این سنگهای سیاه رو که دیدم کنجکاو شدم بدونم چرا همشون یه دست این قدر تیره هستن ظاهرن گندم بریان از مناطق آتشفشانیه و این سنگ‌های هم نوعی گدازه های آتشفشانی عکس ها قشنگن خیلی زیاد دست مریزاد به خانم فیروزه

فیروزه سه‌شنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 14:17

به خانم پروانه:
ادم تو هر سنی می تونه کوه بره صبر کنید من پام خوب بشه اگه دوست داشتین من می برمتون همین توچال خودمون قول می دم اصلن هم اذیت نشین .

راستش کوه هم خیلی باشکوهه عظمت دماوند خیلی چشمگیره ولی شاید بتونم بگم کویر عظمت بیشتری داره

محسن سه‌شنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 14:18

به خانم شهرزاد:
ممنون از لطفت راستش مطمئن نیستم ولی ظاهرن نظر شما درسته و این سنگها باید اتشفشانی باشه

محسن سه‌شنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 15:13

از آنجا که بعد از گذاشتن این عسک در اینجا فهمیدم که گندم بریان گرمترین نقطه زمین نیست. متنی که زیر عسک نوشته بودم را برداشتم و پیوندی که به نظر می رسید درست است را آن جا چسباندم.
چاله ای به گودی ۵۶ متر، در صدکیلومتری گندم بریان و در کویر لوت، گرمترین نقطه زمین است که هیچ موجود زنده ای در آن زندگی نمی کند.
لینک بیشتر بدانید را در زیر عسک ببینید.

ببخشید گودی درست نیست. ارتفاع درست است.
در پایین آن متن چند لینک دیگر هم هست که مربوط به بخش اول آن است.

فلورا سه‌شنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 23:11

وااای فیروزه عزیز، خوش به حال تون
من از بچگی عاشق بیابونم... دلیلش رو نمیدونم... وقتی تو فیلما میدیدم که آدما تو بیایون گم میشدن و از تشنگی لباشون خشک میشد... اون آن ی رو که به لباشون آب میرسید رو خیلی دوست داشتم...
اما تو رو خدا من خیلی دوست دارم که به اینطور سفر ها برم

کاش یه برنامه بذاریم و اینجوری دوستان هم بیشتر با هم آشنا بشیم... حتی اگر شده بریم همون کوههای اطراف تهران

فلورا چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 06:25

"بیشتر بدانیم" خیلی پربار بود توضیحات تکمیلی و اصلاحی تون بسیار به جا بود... خوشم اومد که کردوانی به گیر بدتر از خودش افتاد.همشهری " ا. ن "خودش ازون سفسطه گران قهاره!

من آقای کردوانی را نمیشناسم. ولی با خوندن متن فهمیدم که گفتارشون می تونه درست باشه.

پروانه چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:58

به فیروزه گرامی
بهتره آدم مزاحمی مثل منو همراه خودتون هیچ جا نبرید ولی اگر خواستید بریدپلنگ چال میام چون همین پارسال هم رفتم و برگشتم و بلایی سرم نیومد . دکتر بهم گفته کوه نرو (چقدر هم حرفشو گوش می کنم)
پای دومادند«گوسفند سرا» رفتم البته خودت می دونی با چرخ های ماشین! و آنهایی که از دماوند برمی گشتند را تماشا کردم...یکی از زیباترین مناظر رو اونجا دیدم..
..
اما کویر: من هم باهات موافقم شکوه کویر شگفت آوره...
کویر هم هر چه رفته ام با چرخهای ماشین...

پروانه چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:05

فلورای گرامی
از سفسطه گرایی کردوانی بگویید کجاست بخوانم.
کردوانی را تا اینجا دوست داشته و به او احترام می گذارم.

فیروزه چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:14 http://hamnavard.blogsky.com

به فلورای گرامی
راستش من با کمال میل حاضرم ولی فعلن پام مشکل داره برای کوه رفتن ولی بعد از بهبودی حتما در خدمتتون هستم

شما اقای کردوانی را می شناسید ؟ منظورتون اینه که ایشون هم سفسطه گره یا من اشتباه فهمیدم؟

شهرزاد چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:26

پیوند خیلی خواندنی بود ممنون. من هم دیروز هر کجا را خواندم به این منطقه را گرمترین جا معرفی کرده بود و حالا می بینم این گرمترین نقطه کلی با اینجا فاصله دارد.

روی پاراگراف پایانی بیشتر از بقیه متن مکث کردم :

"وقتی می خواستم سرش را ببرم به چشمهای من خیره بود من گریه کردم و تا همیشه یاد چشمهایش با من است ولی چاره جز شکار آن آهوی زیبا نداشتم!"

انگار در پایان یه مستند حیات وحش یه دفعه یه فیلم داستانی کوتاه تأثیرگذار ببینی...

من از وقتی که پیوند را خواندم در فکر خودم هستم که اگر در شرایط دگتر بودم چه می کردم؟
البته با نگاه به دلبستگی های خودم .

فلورا چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 22:17

حرفهای جناب کردوانی درسته ، البته من چند جای دیگه هم سرک کشیدم تا مطمئن بشم... چون ایشون یک مقدار جنجال درست کردن رو در جهت بزرگنمایی معصومانه خودشون دوست دارن... مثل دکترشون!

آقای کردوانی مقام علمی بالایی داره سالها در بالاترین سطح علمی دانشگاهی ایران! تدریس کرده... اما همه ی اینها به این معنی نیست که عیوب رفتاری شون رو نبینیم...
اگر چند بار به گزارش نشستها و بحثهایی که ایشون توش شرکت دارن گوش بدین متوجه میشین که ایشون ممکنه در اخر بحث حرفی بزنن که در ابتدای بحث نفی ش میکردن... چنان به جاده کربلا میزنن و بحث رو عوض میکنن و صد البته اجازه بحث به دیگران رو نمیدن که آدم دلش میخواد رادیو رو خورد کنه رو سرش!
من پارسال اولین بار صحبتهاشون رو در برنامه هایی که برای راههای جلوگیری از خشک شدن دریاچه ارومیه تو رادیو پخش میشد گوش دادم بعدش هم نشستهایی با بچه های روزنامه شرق داشتن که آدم در حیرت میموند که ایشون این حرفهای نا مرتبط رو از کجا میاره و چطور وصلش میکنه به موضوع ... و آخر بحث هم دوباره حرف اولش رو تکرار میکنه...
دلم نمیخواد این حرف رو بزنم ولی یه جورایی من رو به یاد اون پیرمرد خنزر پنزری فلسفه باف؛ احمد فردید میندازه که تمام عمرش فلسفه بافت و یک کتاب از خودش یه یادگار نذاشت... ادعاش هم گوش فلک رو کر کرده بود که من حالا شناخته نمیشم آیندگان من رو میشناسن!!
استاد کردوانی هم برای حرفهایی که میزنه و راه حلهایی که ارائه میده دلائل علمی نداره... البته گاهی هم برای صحبت کردن به مسیر باد! توجه کافی میکنه!!!

همه اینایی که نوشتین دلیلی بر این هست که گرم ترین نقطه زمین گندم بریون هست یا نه؟ درسته یا غلط؟
بالاخره.

فرناز پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 00:22 http://farnaz.aminus3.com/

ایکاش ناتوانی های آدم به همین خلاصه میشد که گاهی نتواند برود کوه و مجبور باشد برود کویر . من در مقابل طبیعت مثل مادری هستم که بچه های خوب زیادی دارد و هرگز قادر نیست بگوید کدام بچه به چه دلیل بهتر از آن دیگری
ست !
فیروزه ی عزیز این سنگهای سرمه ای رنگ و عجیب را در اولین عکس خیلی دوست دارم .. شبیه اینها را در نمی دانم سهند یا سبلان دیده بودم و به همین دلیل فکر می کنم حق با شهرزاد است و اینها اثاری از آتشفشان های قدیمی هستند . از اینکه مار را به این زیبائی ها مهمان کردی از تو ممنونم و آرزو می کنم به زودی با تنی تمام سالم تا نوک قله ی دماوند و بعد هم اورست بروی و برای ما عکس بگیری و سوغات بیاوری .

*‌‌‌ * *

در سایت های عکاسی معمولا عده ای به دلیل سفرهای عکاسی با هم آشنا و دوست می شوند و از سفرشان لذت می برند . کاش ما هم بتوانیم یک برنامه ی کویر گردی / کو هنوردی / جنگل پیمائی / فصل بینی یا خلاصه هر نوع از طبیعت دوستی بگذاریم . بعد همدیگر را یک بار یک روز در یک جائی از طبیعت ببینیم و بعد دوباره برویم و در دنیای مجازی پنهان شویم . لطفا اگر با این برنامه موافق بودید منتظر بازگشت من از سفر نه چندان دلچسبی که دارم باشید .
به امید دیدار همگی . چه در حقیقت و چه در مجاز !
:)

فلورا پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 15:19

ببخشید سخنرانی کردم...
خب من اولش نوشتم که به چند سایت دیگه سرک کشیدم تا متوجه بشم این مساله واقعیت داره یانه!
اون توضیحات رو برای پروانه بانو نوشتم که برای اثبات سفسطه گری ایشون ازم سند مکتوب خواسته بودن, که البته ندارم!

خب باید هم سخنرانی می کردید. چرا ما باید ببخشیم؟
اصلن چه چیزی را باید ببخشیم؟
حالا که من اون کامنت شما رو دوباره خوندم دیدم اشتباه از من بود که ندیده بودم که کلن این موضوع مورد تایید شمام هست.

فیروزه پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 22:07 http://hamnavard.blogsky.com

به فرناز عزیز
همه ما به نوعی و در مواردی نه جندان کم قادر به انتخاب نیستیم و باید پذیرای چیزهای ناخوشایند باشیم ...
خوشحالم از اینکه از عکسها لذت بردید مطمئن هستم که از این به بعد هر وقت عکس می گیریم به یاد تک تک شما هستم و از این که شما ها هم قراره عکسای منو ببینید پیش پیش لذت می برم ( تا حالا این حس و نداشتم )
من هم در مورد این سنگها بیشتر که تحقیق کردم به همین نتیجه رسیدم بله آتشفشانی هستند
در مورد یه برنامه طبیعت گردی هم موافقم اگه همه علاقمند بودن حتما با کمال میل

پروانه جمعه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:20

چند وقتی است از دیدگاه های گران آقای رشاد استفاده نمی کنیم!

انگاری سرش خیلی شلوغه؟

رشاد جمعه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:16

با سلام به همگی. شرمنده ام می‌‌کنید. دیدگاه گرانم کجا بوده؟
راستش من تقریباً (به توصیه‌ی محسن) هر روز چند دقیقه‌ای به وبلاگ‌ها و فیس‌بوک سر میزنم و بعضی دیدگاه‌ها را می‌خوانم. ولی:
1.ترجمه ای در دست دارم که باید به موقع و سرعت تمام کنم و تحویل دهم.
2. با رخدادی اجتماعی بسیار دردناک (از نطر خودم) دست به گریبانم که نه تنها مانع انجام کار می‌شود، بلکه از دل و دماغ زندگی هم انداخته است.
الان دو هفته است دو تا عکس زیبا از حیاط خانه گرفته‌ام، ولی هر بار می‌خواهم بفرستم، چیزی در درونم میگوید این کار دل خوش می‌خواهد. مرا ببخشید. می‌دانم چقدر به من لطف دارید. سعی می‌کنم بر مشکلم غلبه کنم. باعث افتخار من است که در کنار شما بنویسم.

رشاد جمعه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:50

متأسفانه نظر خانم فلورا در مورد برخی اساتید دردناک ولی کاملاً درست است. امروز دیگر نمی‌توان مثل سابق به دلیل کمبود منابع و امکانات اشتباه‌های خیلی از گذشتگان را نادیده گرفت. حالا اگر کمی کج حرف بزنی فوراً مچت را میگیرند. متأسفانه خیلی اساتید هنوز این را درک نکرده اند. و تازه طلبکار هم می‌شوند. نمی‌دانم بحث اساتید بر سر تفسیر قران در حدود 15 سال پیش در روزنامه سلام را به یاد دارید یا نه. نمونه ی بسیار روشنی از این تفکر برخی اساتید (حتی به معنی واقعی دانشمند) است.

فلورا جمعه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 22:05

درود به جناب رشاد گرامی
بخاطر تایید حرفهای من درود نفرستادما... راستش من همیشه از روحیه خوب شما و آقای مهدی بهشت روحیه میگیرم... ما رو خراب نکنید دوست گرامی!
امیدوارم بیشتر پیامهاتون رو بخونیم...
هروقت احساس خوبی ندارین اینطور فکر کنید که کسی شما رو صدا میکنه، چه کسی بود صدا زد؛ رشاد!!

فلورا جمعه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 22:37

اشاره جناب رشاد گرامی درمورد اون مطالب در روزنامه سلام من رو سر ذوق آورده ، دوستی مجازی دارم که وبلاگهاش چند بار فیلتر شده و حالا با تعهد در خارج از زندان اوین آب خنک میخوره!
خب ایشون تحقیقات مفصلی در قرآن داشته... و مچ ارحم الراحمین رو بسیار گرفته... بسیار مستدل و با آوردن آیاتی که همدیگرو نقض میکنن ... دلم نمیخواد دل بخ بخ میرزا-بهائ الدین خرمشاهی- شکسته بشه ولی واقعا تناقضها بسیار آشکاره...

آقای مهدی بهشت ، ببخشید که زدم جاده خاکی... از گندم بریان رسیدیم به ....
اصلا تقصیر شماست که عکس جدید نمیذارین

کی عسک جدید نمی زاره؟ من؟
همین حالا این کارو می کنم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد