آلبالوووووووووو..... اوخ جون دوهفته دیگه میرم خونه.ک کاش تا اون موقع آلبالو به درختا مونده باشه. آقا کسی اصفهانی هست یا مسیرش به اصفهان میخوره دعوت من بریم باغ میوه نشسته بخوریم. ای حال میده!
خودت بخورشون. نوش جونت. ولی قبل از خوردن ازشون عسک بگیر و برای ما بفرست. اگر نه حتا یکی از هسته هاشم حلالت نمی کنیم.
همینش برام جالب بود بیست و هفتم ژوئن! بعدش هم تیر 90 خورشیدی و میلادی ! ربطشو نمی فهمم اونم روی عکس درخت آلبالو!
بیست و هفتم ژوئن میشه هفتم تیر. خواستم اسم عسک هفتم تیر نشه که بینندگان بخوان ربطی با هفتم تیر توش ببینن. چرا که هیچ ربطی ندارن. اسم عسک شده اسم روزی که انداختمش. اسم براش پیدا نکردم. دیدم همین جوری هم بنویسم آلبالو خب خیلی احمقانه است. معلومه که آلبالوهه. هلو که نیست.
این عکس هنگام هیاهوی بازی کودکان در محوطه با سر و صدای آنها در آمیخت. خاطرلاتکودکی از ذهنم گذشت. در سن و سال همین کودکان در باغی پر از درختان میوه زندگی می کردیم و شاید پنجاه درخت آلبالو دو طرف جوی آبی بود و... یادم به بازی های خودمان آمد که کمتر حرف می زدیم و بیشتر بازی می کردیم حالا که فکر می کنم اصلن حرف زدن با هم رو بلد نبودیم ! اما صدای بازی کودکان امروز بیشتر از بازی حرف است و حرف.. به سالار گفتم به من گفت: همه شهم ادای مامان باباشونو در میارن خوب ما هم اون موقع ادای پدر مادرمونو در می آوردیم که بیشتر در سکوت به کارهاشون می رسیدند.. احساس می کنم بچه های امروز کمی با عصبیت به زندگی برخورد می کنند
شاید این که کودکان امروزی به شکلی عصبی با زندگی برخورد می کنند به این دلیل باشد که دور و برشان نه پنجاه درخت آلبالو، که حتا یک درخت آلبالو هم، نیست.
زیر درخت آلبالو دیگه. سواد داری؟!! بی سوادی؟! خب دیگه بحث همینجا تموم بشه فکر کنم به نفع هر دومونه. ما در ادامه این شعر سخنان ژسندیده ای به کار نمیبردیم. ولش کنیم. بژردازیم به آلبالو ها و بچه های کوچه و ...
بیست و هفتم ژوئن چه سالی؟
این نام عسکه.
سالشم زیرش نوشتم.
آلبالوووووووووو..... اوخ جون دوهفته دیگه میرم خونه.ک کاش تا اون موقع آلبالو به درختا مونده باشه. آقا کسی اصفهانی هست یا مسیرش به اصفهان میخوره دعوت من بریم باغ میوه نشسته بخوریم. ای حال میده!
خودت بخورشون. نوش جونت. ولی قبل از خوردن ازشون عسک بگیر و برای ما بفرست. اگر نه حتا یکی از هسته هاشم حلالت نمی کنیم.
همینش برام جالب بود
بیست و هفتم ژوئن! بعدش هم تیر 90
خورشیدی و میلادی !
ربطشو نمی فهمم
اونم روی عکس درخت آلبالو!
بیست و هفتم ژوئن میشه هفتم تیر.
خواستم اسم عسک هفتم تیر نشه که بینندگان بخوان ربطی با هفتم تیر توش ببینن. چرا که هیچ ربطی ندارن. اسم عسک شده اسم روزی که انداختمش. اسم براش پیدا نکردم. دیدم همین جوری هم بنویسم آلبالو خب خیلی احمقانه است. معلومه که آلبالوهه. هلو که نیست.
دستمال من زیر درخت آلبالو گم شده.
دستمالت یزدی بود؟
این عکس هنگام هیاهوی بازی کودکان در محوطه با سر و صدای آنها در آمیخت. خاطرلاتکودکی از ذهنم گذشت. در سن و سال همین کودکان در باغی پر از درختان میوه زندگی می کردیم و شاید پنجاه درخت آلبالو دو طرف جوی آبی بود و...
یادم به بازی های خودمان آمد که کمتر حرف می زدیم و بیشتر بازی می کردیم حالا که فکر می کنم اصلن حرف زدن با هم رو بلد نبودیم !
اما صدای بازی کودکان امروز بیشتر از بازی حرف است و حرف..
به سالار گفتم به من گفت: همه شهم ادای مامان باباشونو در میارن
خوب ما هم اون موقع ادای پدر مادرمونو در می آوردیم که بیشتر در سکوت به کارهاشون می رسیدند..
احساس می کنم بچه های امروز کمی با عصبیت به زندگی برخورد می کنند
شاید این که کودکان امروزی به شکلی عصبی با زندگی برخورد می کنند به این دلیل باشد که دور و برشان نه پنجاه درخت آلبالو، که حتا یک درخت آلبالو هم، نیست.
ها. از اون قرمزا که وقتی تکونش میدی صدا شل شولوق میده. ندیدیش؟
چی؟ قرمز؟ شل شولوق؟ کجا ببینمش؟
زیر درخت آلبالو دیگه. سواد داری؟!! بی سوادی؟!
خب دیگه بحث همینجا تموم بشه فکر کنم به نفع هر دومونه. ما در ادامه این شعر سخنان ژسندیده ای به کار نمیبردیم. ولش کنیم. بژردازیم به آلبالو ها و بچه های کوچه و ...
ژس بژردازیم.
من را مسخره نکن. با وبلاگتون که جای ژ و پ برعسکه و اینها را جابجا مینویسه.
بعد از اینی هم که پستش می کنی می بینی.