عسک‌هایی که می‌گیریم
عسک‌هایی که می‌گیریم

عسک‌هایی که می‌گیریم

سفر نامه ی خراسان




خراسان

اسفندماه هشتاد و نه خورشیدی


عسک ها از: خانم پروانه

نظرات 9 + ارسال نظر
پروانه جمعه 11 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 15:57

خیلی گشتم دنبال اون عکسی که این زنها و رودخانه پر آب جوشان و خروشانی که کنارش بودندپیداش نکردم
خانه تکانی و شستشو در اون هوای سرد با آبی یخ!

فکر کنم با ذهنم عکس گرفته بودم و یادم رفته با دوربین هم باید عکس بگیرم
این هم دلیلش نبود هنر عکاسیه دیگه!

خیلی وقت ها عسکاسانی که حرفه شان عسکاسی است هم دچار چنین بحرانی می شوند. آن چنان محو لوکیشن می شوند که عسکاسی باری از خاطرشان می گریزد.

فرناز شنبه 12 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:55

عکسی که کنار آن درخت بچه ها و زن را نشان میدهد خیلی خیلی خوب است . کاش کمی به قول اینها شارپ تر و به قول ما وغ تر بود

به قول کیا شارپ بود؟
وغ؟
ینی شارپ؟

[ بدون نام ] شنبه 12 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:56

پروانه : تو ترشی نخوری ...... غذا بهت نمی چسبه !!!!!!!!!!

کامنت از: خانم فرناز.

فرناز شنبه 12 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 17:08

یک = ببخشید در کامنت قبلی اسم فراموش شد .
دو = شارپ به قول عکاس ها ! وغ یا شاید وق هم از قول فرناز .

منظورم رساندن حسی از غلظت و شدت بود .

ینی جیغ؟

فرشته دوشنبه 14 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 22:10 http://fershteh.aminus3.com/

عکسها زیباست خصوصا عکس کنار آب که در حال شست وشو هستند با اون لاستیک ها!!!عکس اولی هم زیباست فقط کاش اون ظرف زباله نبود
پروانه بانو هم عکاس خوبی هستند
:))

این ظرف زباله بودن و نبودنش به دید عسکاس است. شاید یک کراپ از آن، عسک یا یک دستکاری فوتوشاپی در آن نظر شما را برآورده می کند.
ولی در واقع آن ظرف زباله هست. انگار جایی بهتر از اینجا هم برایش پیدا نکرده اند.
در واقع من هم می گویم کاش آن ظرف زباله آنجا نبود. نه این که در عسک نبود. ینی در واقع در عسک اگر نباشد و کراپ هم نشده باشد که آخر زیبایی است.
حالا عسکاس در مقابل یک واقعیت موجود ایستاده. می تواند زاویه دیدش را عوض کند که ظرف زباله نباشد. یا نه نشانش بدهد.
باید دید که عسکاس می خواهد نشانش بدهد یا نه.
البته خود من گاه این کار را می کنم و گاه نمی کنم. مثلن در کنار دریا یک عسک قشنگی انداخته ای. بعد که نگاهش می کنی یکی پشت به دوربین دلا شده و کاسه کوزه ی عسک طلوع خورشیدت را به هم ریخته. خب کراپش می کنم.
ولی باید دید خانم پروانه می خواسته این ظرف زباله باشد یا نباشد؟
***
خسته شدم.........

پروانه سه‌شنبه 15 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 17:48

نه تنها دوست داشم باشد بلکه فضای بیشتر از این را مایل بودم نشان دهد
ستون های برق فشار قوی درست کنارش
همانجایی که من ایستاده ام یک ساقه گندم مصنوعی خیلی زشت و مصنوعی و چراغونی شده .. بازم بگم که چه افتضاحی بود اونجا

برای گرفتن فضاهای بیشتر می بایستی دور تر بروید.

اصلن اگر آن شاخه مصنوعی نبود می گفتیم ببین چرا نیست؟ اینجا کجاست که آن ها نیستند؟
از همه مسخره تر به نظر من چراغانی کردن درختان خیابان هاست با مناسبت و بی مناسبت.
حالا اگر چراغها هم سبز باشندباز یه چیزی.
آخه درخت آبی؟

پروانه پنج‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:25

این آب انبار ابتدای خیابانی بود که به روستایی می رسید به گفته کارگری که آنجا کار می کرد محل تولد "رییس جمهور" بود
خوب این عکس ها در واقع نامش را برای شما سفر به خراسان نوشته بودم که اینجا راه رفتن به خراسان از تهران است یعنی استان سمنان
عکس ها را نگاه می کنم ببینم عکسی به همان افتضاحی که در ذهنم نقش بسته گرفتم یا نه. اگر بود می فرستم تا ببینید چقدر در نمای شهری و روستایی و حفظ آثار تاریخی می کوشند!!

من نامش را می کنم همان سفر به خراسان.
پس اجرای عدالت کدام عسک بود؟

پروانه پنج‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 16:23

اچرای عدالت:
به همان کارگر گفتم: دیگه رییس حمهور فامیلتونه و حتمن به شما خیلی می رسه
با باور تمام و چهره ای خوشحال و راضی گقت: نه ! همه برای اون یکی هستند
لبخندش پهن تر شد و زل زد به من و ادامه داد: به همه یکسان نمی رسه
ما هم در ادامه ی راه که سفری به خراسان بود به چشم خودمان دیدیم..
به قول فرناز: اینم مدرکش

خب به شیوه خودش ینی با پهن ترین لبخند ممکنه، حرفشو زده.

دوست قلی جمعه 18 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:32

قلی کجایی ؟!!!!

زیر دست و پا.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد