بساط

فیروره جمعه 4 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 20:09

این بساط تو کدوم راسته بود .؟

دور میدون.

پروانه شنبه 5 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 09:32

از این بساطی ها ایرج میرزا رو خریدم درست همینی که اینجا هست رفتم انتشارات دانشگاه نهران یه جوری کتاب رو گرفته بودم که دیده نمیشد چیه
دیدم یکی از فروشنده ها در تلاشه ببینه این چه کتابیه منم آروم یه جوری می پوشندم که کنجگاویش بیشتر شه
آخر سر اومده بود دورم می چرخید تا سر در بیار این دو تا کتاب چیه
تو دستم
دیگه گردنش دراز شده بوده بود و خم شده بود
خیلی حرکات و قیافه شخنده دار شده بود منم چنان خودمو سرگرم نگاه کردن کتاب ها نشون داده بودم که فکر کرد حواسم بهش نیست
یه دفعه دو تا کتابو به طرفش گرفتم و از هم بازشون کردم که سیر ببینشون
گفت از کجا گرفتی
گفتم اینو از پیاده رو گرفتم پنج تومن اینو از انتشارات توس گرفتم دوازده تومن
گفت ایرج میرزا کپیه
بعد شروع کرد در باره این گپی ها صحبت کردن
...
رفتم یک انتاشراتی دیگه
یه ویزیتور اومده بود و یک کتاب دستش بود
فروشنده بهش گفت این کتاب کپی های رو چرا برای مت میاری
ارشاد اومد و این کتاب اشو رو دید گفت این کپی ها جریمه سنگین داره و ما رو بدبخت می کنی تو و از این کتابا برای ما نیار...

انگاری بعد از این بالا رفتن ارز کتاب کپی زیاد شده و بساط بساطیها پهن تر
بساطشان پهن تر باد

درست این کتابا خیلیاشون کپیه. اصل ها که کلی گرونه. صدسال تنهایی کپی ش 2500 تومنه. اصلش مثلن 20000 تومن. ولی خب اگه چاپ خوب باشه ینی بعضی از قسمتها سپید نباشه بازم مشکل ما حلللله.
به چیز دیگه:
انبار این کتابها انبار همین کتابفروشیا هستن. ارشاد اینو میدونه. اینام میدونن که ارشاد میدونه. ارشادم میدونه که اینا میدونن که ارشادم میدونه اینام میدونن که ارشاد ........ ولی خب ........
مرده شور ببره کسانی که باعث و بانی دلالی کتاب شدن.

فرناز یکشنبه 6 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 16:47 http://farnaz.aminus3.com/

دلم لک زده برای تهران وقتی که هیچ کاری نداشته باشی و هیچ کس منتظر تو نباشه و خودتو رها کنی در بیسچاراسفند
و خودتو رها کنی درپارک فرح برای خوندن اونها ...

پارک فرح این روزا اونقد جیغ و ویغ توشه که حد نداره. باید این روزا رد بشه بره بعدن آره. البته برای شما خانما. مثلن من اگه برم یه جای خلوتی توی پارک فرح بشینم، نشسته و ننشسته شونصد تا پاسبان میان بازرسی بدنی میکنن. پارک فرح یکی از مراکز پخش ماری جواناست. هر کی واردش میشه مشکوکه. یا فروشنده یا خریدار.
مگه این که با دو سه تا خاله خانباجی و اره اوره و شمسی کوره و دیگ و گاز پیک نیکی و پتو و پیژامه بری و ..........
اینه که من یادم نمیاد کی رفتم به این لانه ی فساد.

پارسا پنج‌شنبه 10 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 17:01

خیلی زیباست خیلی