عسک‌هایی که می‌گیریم
عسک‌هایی که می‌گیریم

عسک‌هایی که می‌گیریم

جهان پیر است و بی بنیاد
















جهان پیر است و بی بنیاد

از این فرهاد کش فریاد

***

آرامستان سلیمان بگ

بانه

اردیبهشت ماه نود خورشیدی

عسک ها از: خودم (محسن)

نظرات 10 + ارسال نظر
فرناز دوشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 21:52 http://farnaz.aminus3.com/

تا به حال حسرت می خوردم که چرا کردستان را ندیده ام .. حالا باید حسرت بخورم که چرا در بانه نمرده ام ؟!
دیدن این آرامستان / خاکستان های قدیمی با طبیعت وحشی و خواستنی بیش از دیدن خیلی چیزها ی تماشائی در یک شهر یا روستا برای من تماشائی است .
این عکس ها را خیلی دوست دارم .

انشالله بعد از صد و بیست سال قسمت بشود که در بانه بمیرید.
صد و بیست سال از حالا به بعد البته ....

ehsan دوشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 21:55 http://roozbarooz.blogsky.com

عکس بی نظیری بود

فرناز دوشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 23:29 http://farnaz.aminus3.com/

این آخرین عکس با آن سنگهای نامنظم و با آن سبزه های آشفته من را بیاد عکسی انداخت که از نظم غیر قابل تحمل یک خاکستان انداخته ام .. همین جا می گذارمش برای مقایسه خنده دار خواهد شد این تضاد ...

گورهای قدیمی همه این گونه اند. هیچ نام و نشانی بر هیچ کدام نیست و این اصل یک گورستان است. اینروزها گورستان هم شده مایه افاده ی زنده ها البته. سنگ مرمر...... گرانیت.......و در نهایت ...... کلاس.
من منتظر دیدن خاکستان شما هستم.

محسن سه‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:01

گیاهان این جا آنقدر بلند است که باکمی قدم زدن در میان آن ها تا زانو در شبنم آن ها خیس می شوید.....

رشاد سه‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 14:42

چند روز پیش بهشت زهرا بودم. یکی از همراهان میگفت اگر مُردم مرا اینجا دفن نکنید، خیلی مهندسی‌ساز است.

امیدوارم که کمتر به بهشت زهرا بروی و آن غم، غم آخرت نباشد.
راست می گوید آن همراهت. خیلی مهندسی ساز است.
مرده شور............
متاسفانه با چیزی که در بانه دیدم، انگار آنجا هم دارد می شود مهندسی ساز.
در پانزدهم خرداد ماه که عسکی از همین آرامستان در این جا آپ می شود بیشتر می نویسم.
در پانزدهم و شانزدهم خرداد ماه دو اتفاق مهم می افتد. یکی عسک پازنده خرداد این وبلاق وزین و دیگری عسک پپسی کولا در کره ی ماه.

پروانه چهارشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:34

سلیمان بیگ؟ اینجا آرامگاه سنی هاست ؟
چون به نظر میاد کسی به اینها سر نمی زنه . هیچ جای پایی نیست
نمی دونم این رسم سر زدن به آرامگاه رفتگان خوب هست یا نه؟
در شهرهای شمالی عصر پنج شنبه و جمعه آرامگاه رفتگان مثل یک همایش بزرگ می مونه! همایش بزرگداشت رفتگان.

خیلی ها قالیچه یا سفره ای روی آرامگاه رفته شان پهن می کنند و خوراکی های خوشمزه از قبیل میوه و شیرینی در ظرف ها مرتب می گذارند و گلاب و شمع و دور آن می نشینند و هر کسی آمد به آنها سر زد پذیرایی می کنند
من که دلم نمیاد اونجا هیچی بخورم
وقتی مراسم عزا میری بچه ها هم هستند . یعنی بچه ها از بچگی می فهمند مرگ با انسان زاده میشه و وقتی پیر میشن خیلی راحت مرگ دیگران رو تحمل می کنند .
در تهران دیدم پیرها وقتی دوستانشون یکی یکی میرن دچار افسردگی میشن ولی پیرهای اونجا مرگ عین زندگیست براشون..

بله. بانه سنی هستند. به تارگی به تقلید ار شیعیان آنهایی که کلاس مردنشان را با سنگ تعیین می کنند، سنگی هم می گذارند. ولی کلن بنا به روایت اسلام درستش اینه. هیچ اثری از مرده نباید باقی بمونه. البته چون فصا محدوده این سنگ ها هم بیشتر محدوده رو نشون میده. سنی ها تا چند سال پیش حتا سر خاک کسی نمی رفتن. در مراسم تدفین اصلن خانم ها شرکت نمی کردند و بعد از دفن اگر خواستند می روند. این که عرض می کنم تاهمین چهل پنجاه سال پیش بود. بعد به تدریج ارج و قرب مرده رواج یافت و گورستان ها آباد شد. در سلیمان بگ هم بخشی مانند گورستان شیعیان آباد است ولی بافت کلی جمعیت در بانه حداقل روی گور را سنگ نمی گذارد و روی تقریبن همه ی گورها گل و گیاه می روید. و نام و نشان مرده روی سنگ های بالای سر نوشته می شود و معمولن سنگ پایین پا حاوی شعر و فاتحه و .......... ایناست.

من هرگز در مهمانی های این گورستان ها شرکت نکرده ام. پذیرایی سرپایی چرا، شده ام، ولی این که روی قالیچه و اگر نه مرده ی خودم که روی گور مرده ی کس دیگری بنشینم و قورمه سبزی بخورم، نه.

پروانه چهارشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:57

اون سفره یا قالیچه به اندازه یک قبر هست و روی قبر میندازن و خوراکی ها رو روی اون میذارن انگار اون رفته هم قراره از اون خوراکی ها بخوره!
در ضمن در سفره ها حلوا و خرما و میوه و شیرینی و گل و گلاب و شمع دیده میشه در هیکدون قورمه سبزی و آبگوشت و کله پاچه پیدا نمی کنی!


در ضمن تا خورشید غروب می کنه یعنی اذان بیشتر آنجا نمی مانند و سر ساعت سفره ها جمع و تندی همه جا خلوت و خالی میشه!

روان همه ی رفتگان سلیمان بگ شاد! و یادشان گرامی.

آخه من دیدم که یک فرش انداختن خودشونم نشستن اننگاری رفتن سیزده به در. قورمه سبزی هم داشتن.

به ویژه روان آخرین ساکن سلیمان بگ که می شناسیم. ینی ابراهیم یونسی
http://ketabamoon.blogsky.com/1390/11/22/post-272/

فرناز چهارشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 17:05 http://farnaz.aminus3.com

این چیزی رو که پروانه میگه من هم دیدم و بشدت برام جالب و جذاب بود .. سالها پیش نگاهم به مرگ و خاکستان همون چیزی بود که با دیدن بهشت زهرا آدم حس می کنه .. اومدم اینجا دیدم با لباسهائی که مشکی نیست البته بدون قورمه سبزی و کله پاچه !!
با تمام خانواده و با قالیچه و میوه و خرما میرن خاکستان .... به نظر من هم این شکل از برخورد و عادت کردن به این فضا خیلی خوبه برای اینکه از تلخی ذاتی این داستان کم بشه . البته اون وقتها این امامزاده عبدالله خیلی طبیعی و زیبا بود اما الان مهندسی ساز !! شده و کمتر دوست داشتنیه .
خلاصه شما دوستان مجاز هم شاهد باشین که من اعلام کردم دوست ندارم در یک قبر مهندسی ساز خاک بشم .

هر گونه تضیحات شما مربوط به الان می شود. ینی اکنون. حالا. صد و بیست سال دیگر احتمالن شاید آرامستان ها به گونه ای باشند که بگویید لطفن مرا در یک قبر مهندسی ساز خاک کنید. عمرن تحمل این قبرهای جدید را داشته باشم.

ساحل جمعه 12 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:20 http://lizard0077.blogfa.com/

این جا واقعن آرامستان است. من مُرده و زنده، حاضرم بروم این جا و بمام.

اصلن پرلاشز باید برود جلو و بوق بزند.

فاطمه شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1401 ساعت 19:04

حتی قربستان های کردستان دلفریب و دلگشا هستند

دقیقن.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد