عسک‌هایی که می‌گیریم
عسک‌هایی که می‌گیریم

عسک‌هایی که می‌گیریم

خاکستان هایی دیگر

                                                                                                                      










عسک ها  از خودم (فرناز )


عسک اولی برای رفتگان جنگ جهانی ساخته شده. سنگ و نام . همانی است که نظم نه چندان دوست داشتنی اش را با طبیعی بودن خوشایند بانه مقایسه کرده بودم .  


عسک دوم برای رفتگان مسلمان است.  با شباهتی به آنچه که رسم ماست


عسک سوم و چهارم مربوط به خاکستان بسیار قدیمی است که دیگر پذیرای کسی نیست. گاه گداری بازمانده ها سری میزنند اما عموما بسیار خلوت است و  پر از سنگهای قدیمی و صلیب های سنگی قدیمی.  گل و گیاهای عجیب و کم نظیری هم دارد که همه جا بی کسب اجازه و بی قانون پر شده اند.


عسک پنجم  آرامستان بسیار آرامی در کنار اقیانوس است که به رسم مسیحی ها پر است از مجسمه ها و فرشته ها. هنوز بیدار است و منتظر.

عسک ششم بجای آرامستان و خاکستان خاکسترستان است . مثل یک پارک بسیار بزرگ و منظم و پر از بوته های رز. شمشاد و گیاهان منظم دیگر. 

کشوهای کوچک و زیبائی دارد برای ریختن خاکستر. این کشوها هم در دیوارها قرار می گیرند و هم در باغچه ها .  به همین خاطر جای بسیار کمی را اشغال می کنند.  بودائی ها و هرکس دیگری که تمایل به سوزانده شدن داشته باشد مهمان این پارک زیبا هستند.


نظرات 13 + ارسال نظر
محسن شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 23:11

همین یکی دو هفته پیش یکی مرد. توی بهشت زهرا برایش قبری خریدند به مبلغ سی و دو میلیون تومان. من اگر در بارگاه الهی بودم یک راست می فرستادمش به جهنم. سی و دو میلیون تومان؟ آن هم در زمانی که در همین جمهوری اسلامی کسانی هستند که چندین سال است برای نداشتن دویست هزار تومان در زندان بسر می برند؟
درک این مطلب شعور بالایی نیاز دارد؟ فهم آن خیلی سخت است؟

این قصه سر دراز دارد .. برای من هم فهمیدن اینکه چطور ممکن است آدمها این کارها را بکنند خیلی سخت است . عجیب دقت کرده ام به اینکه چقدر نگاه آدمها به بعد از مرگشان شبیه به نوعی که زندگی می کنند دارد .
این نگاه اگر تغییر نکند خرید قبرهائی با قیمت های باورنکردنی طبیعی است !

محسن یکشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:33

اصلن چیزی که در میان ایرانیان نیست امور خیریه است. با هزار افه چسی این ور و آن ور می گویند سی و دو میلیون تومان دادیم قبر، دلشان م یخواهد برایشان غصه هم بخوری و بگویی آخ آخ گرونی بیداد میکنه .......، ولی دریغ که بگویند: چه کاریه؟ صد هزارتومان دادیم گور. یک میلیون دادیم به گور کن ها. سی و یک میلیون دادیم چارتا زندانی آزاد کردیم. ثواب روح اون مرحوم.
سی و دو میلیون دادند به گور دریغ از ده هزار تومان انعام به گورکنی که منتظر این انعام بود. بعد از گرفتن دوهزار تومانی تفی بر زمین انداخت و پشتش را کرد به مرده و زنده و.... رفت.
تفش خیلی به من چسبید.

به شکل غیر قابل تحملی !! با شما موافقم . جالب اینکه در همه چیز متفاوت و پیشتاز هستند جز شکل مردن ! من نگرانم تا وقتی وقت مردن من برسه دیگه پیشتاز !! نباشم , قصدم اینه که زیر یک درخت سر یک کوه دفن بشم . البته اگر امکان سوزانده شدن نداشته باشم .

ضمنا تف اون آقا به من هم چسبید گرچه خوشبختانه من آنجا نبودم و به لباسم نچسبید .

قلی یکشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 18:16

داشتم از اینجا رد می شدم پام گیر کرد به این عکسها . تقصیر من نبود چون اینا بزرگ هستن . پای بقیه هم حتی گیر می کنه .

اینبار حق با شما بوده آقای قلی .

پروانه یکشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 22:19

هی میام نگاه می کنم و میرم


پرواانه دوشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:37

آرامگاه قربانیان جنگ جهانی منو غرق خودش می کنه و خیلی چیزها در ذهنم رژه میروند.

بهترین عکس این مجموعه است.

یک پیام بنویسم که نشون بدم من هم فیلم دیدم..
یکی از چیزهایی که با دیدن خاکسترستان بودایی ها در ذهنم چرخید یاد فیلمی افتادم . اون زمان ها که یک کانال ماهواره ای فیلم های خوبی نشون می داد یادم نیست اسمش چی بود فیلمهای زیادی دیدم تا اون کانال کارتی شد.
یکی از فیلمهایی که یک بار دیدم و خیلی خوشم اومد بعد فهمیدم هنرپیشه ش کلینت ایستوود بود فیلم داستان عاشقانه ی آرام و قشنگی بین یک زن خانواده دار و کلینت ایستوود بود که در آخر فیلم پس از سالها جدایی ،وقتی کلینت ایستوود میمیرد خاکسترش را همراه یادگاری که از زن داشت برایش می فرستد.
در این فیلم اگر اشتباه نکنم کلینت ایستوود نقش یک عکاس نشنال جیوگرافیک را بازی می کرد و گذری از خانه ی آن زن که اتفاقا همسر و فرزندانش به یک سفر کوتاه رفته بودند، می گذشت .
آنقدرا ین فیلم قشنگ بود که کار غیر اخلاقی این دو اصلا به نظر غیر اخلاقی نمی آمد.

این فیلم یکی از فیلمهاست که من دیوانه وار دوست دارم . مدتها دنبالش بودم تا شهرزاد نازنین بهم دادش . پلی به روی رودخانه ی مدیسون کانتی اسم فیلم بود .
برمیگردم .

+ +

برگشتم !
برای من کمترین دوست داشتنی همون آرامگاه قربانیان جنگه ! یک جور نظم افراطی و یک جور پایبندی به فرم های مشخص از پیش تعیین شده درش هست که منو حتی اذیت می کنه ! احساس می کنم که حتی مرده ها در یک چهارجوب از پیش تعیین شده قرار گرفتن !

نیلوفر سه‌شنبه 9 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 19:01

آدم هایی که قبر ۳۰ میلیونی میخرند همانهایی هستند که در خانه چند میلیاردی زندگی میکنن و خبر ندارن که گدای سر کوچه شون از سرما شب کنار خیابون میمیره ،حالا زندگیشون اینه میخواهید بعد از مردن به فکر قبر کن و مرده شور باشن ؟؟ بی خیال ، اونی که چشماش فقط اسکناس میبینه قابل نیست که به این همه چیزهای قشنگ که یکیش کمک به دیگران است فکر کنه و ببینه ،

من محسن هستم که جواب می دهم. نه خانم فرناز:

درست می گی. ولی من میگم این روزها کمک به دیگران اصلن شده یک کلاس در ورای این مرز پر گهر.
مگر کسانی همچون براد پیت و آنجلینا جولی در خانه های میلیاردی زندگی نمی کنن؟ کلاس کارشان این است که هر از گاهی سر از آفریقا در بیاورند و به آن ها کمک کنند.
در ضمن عرض کنم خدمت شما که قبر سی میلیونی خیلی هم گران نیست. در بهشت زهرا قبر صد میلیونی هم هست. خوش آب و هوا زیر درختان و ............. مرده شور.

نیلوفر سه‌شنبه 9 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 21:25

شما حتما بهتر میدونی که در دنیا خیلی چیز ها دیگه مثل قدیم نمونده ،شیوه زندگی انسانها از جمله هنرپیشه های غربی عوض شده مثلا خانم الیزابت تایلور دایما با پول هاش جواهرجدید و پالتو پوست های رنگ به رنگ میخرید و حالا آنجلینا جولی به بچه های افریقایی کمک میکنه و پولداران ما در این قضیه هم متاسفانه هنوز جهان سوم هستند و به جای یاد گرفتن از امروزی ها و طرز تفکر جدید و درست آنها از قدیمی ها تقلید میکنند ، آخه ما ملت همیشه در صحنه کارهای راحت مثل نفر اول بودن در جهان برای مصرف لوازم آرایش را خیلی زود یاد میگیریم ولی کارهای سخت ...... خوب زحمت داره ،سخته دیگه ازکجا مستحق گیر بیاریم ؟ از کدوم حساب بانکی بهشون پول بدیم ؟ چقدر بدیم که روشون زیاد نشه ؟ و تازه اگر حالا پولمونو به دیگران بدیم ، دو روز دیگه کار و کاسبیمون نچرخید آنوقت کی به ما کمک میکنه ؟؟؟بابا رشته سر دراز داره .....یکهو به قبر کن به جای ده هزار تومن پنجاه تومن میدیم ،خلاص

این داستان خیلی عجیب و جالبه که اینقدر تناقض وجود داره بین خوبیها و بدیهای دنیای جدید و قدیم ...
فکر کردن به اینکه چقدر چیزها هست که بهتر شده و چقدر هست که بدتر شده .
مثال الیزابت تیلور و آنجلینا جولی خیلی واقعی و درست بود .. بهش فکر نکرده بودم .

* *

قصد نداشتم وسط حرف کسی بپرم ! لطفا ادامه بدین ...

رشاد سه‌شنبه 9 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 23:51

این ها مشتی از خروار پیچیدگی‌های یک جامعه‌ی بیمار است. من که دیگه سعی میکنم به هیچ چیزش فکر نکنم. نه به پولدارش و نه به گداش. دیگه بسمه!

دقیق و درست و مختصر و مفید . این دیگه بسمه برام خیلی آشناست .
نزدیکترین آدم زندگیم هم با همین دلزدگی همین حسو داره . می فهمم .

فلورا چهارشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 19:56

عسکها بسیار زیبا هستند
من متاسفانه فرق خاکستان و آرامستان رو نمیدونم... اگر میشه توجیه م کنید... از نظر من همه شون آرامستانن، حتی اون خاکسترستان
کامنت آقای مهدی بهشت کلی لایک داره، خصوصا اون تفی که بهشون چسبید!!!!

مرسی .
تعجبی نداره که تو فرق خاکستان و آرامستان رو نمی دونی چون اولا فرقی ندارن . دوما خاکستان یک کلمه من در آوردیه از یک دوست عزیز من !

فرشته پنج‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 15:10 http://fershteh.aminus3.com/

سلام
چقدر این عکسها قشنگ بود وعجیبه که اینقدر به مردن بها می دهیم کجا خواهم بود و با چه هزینه ای دفن شویم.. احساس می کنم تا هستم مرا با این جسم زمینی ایم می شناسند تا وقتی می بینی مرا و جسمم نفس می کشد یعد که رفت ونبودم ایا فرقی خواهد کرد ... نیستم تا ارزشم به لباسم وخانه باشد کالبدی هستم که به عالمی دیگر تعلق دارد پس بیهوده است که چنین این جسم فانی را ارزش دارش کنیم وقتی که نیست ودر حال پوسیدن...
این آرامستان ها همه به نوعی مرور زندگی ست وپایان زندگی
عکس اول چنان نظمی دارد که گیجت می کند
ودر دیگر عکسها آرامش وانتظار را می بینی
صورتهایی به سوی اسمان ومنتظر
در هر صورت این آرامستانها خود داستانی جدا دارد
وحرف هایی جدید

به نظر من که تمام این نقش و نگارها را زنده ها برای خودشان درست می کنند. مرده که اصلن صلاحیت این کار را ندارد. حتا اگر داشته باشد از دستش بر نمی آید. باید کلی خاک را پس بزند و بیرون بیاید و دستورات خودش را صادر کند و برود دوباره به آن جایی که بود.

من ینی محسن

پروانه پنج‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 17:04

عکس اول را نه به خاطر ظاهرش یک می دانم .. به دلیل شاید فهرست شیندلر.. بمب هیروشیما.. خاطرات پدرم از جنگ جهانی...شاید به فکر به خانواده هایی کسانی که اینجا برای همیشه خوابیده اند...شاید به دلیل وحشت و ترس از جنگی دیگر... هزاران چیز دیگری که این عکس در ذهنم زنده می کند
آرامگاههای دیگر زندگی عادی را بریم تداعی می کندو چیزهای معمولی که همیشه می بینیم...

فرشته پنج‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 17:44 http://fershteh.aminus3.com/

ودقیقا... آدم مرده که دستش کوتاه هست وچنین خرجی هایی گاه به خاطر یک جوری از زیر بار گناه وغذاب وجدان خارج شدن هست!! می دانید که یعنی چه؟

ساحل جمعه 12 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:28 http://lizard0077.blogfa.com/

من از سوختن خیلی می ترسم. حتا تصور این که جسدم را بسوزانند برایم ترسناک است ... وگرنه می گفتم من را ببرند خاکسترستان توی این عسک آخر. قشنگ است ... خیلی.

دیگه آدم حالیش نیست که. اگر قرار بود بترسد که زنده بود. اصلن مرده خیلی شجاع است. خاکسترستان بردن هم نمی خواهد همین جوری پخش و پلا بکنند خیلی بهتر است. البته بعد از صد و بیست سال از حالا.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد