عسک‌هایی که می‌گیریم
عسک‌هایی که می‌گیریم

عسک‌هایی که می‌گیریم

محاق



عسک از خودم (فرناز )                                                                                            



به

نو کردن ماه
بر بام شدم
با عقیق و سبزه و آینه.
داسی سرد بر آسمان گذشت
که پرواز کبوتر ممنوع است.
صنوبرها به نجوا چیزی گفتند
و گزمگان به هیاهوی
شمشیر در پرندگان نهادند.
ماه
بر نیامد


"الف.بامداد"

نظرات 3 + ارسال نظر
محسن شنبه 3 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:14

هر وقت ماه نو می شود دو شعر در ذهنم زمزمه می شود. از جمله همین امشب و چند ساعت پیش.
یکی همین که شما نوشتید. ای شعر را احمد به غلامحسین ساعدی داد. و آن قدر این در ذهن من مانده بود که فکر می کردم اصلن شعر مال غلامحسین است. در صورتی که غلامحسین اصلن شاعر نبود.

دومی هم این است
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو

دقیقا من هم این دو شعر را زمزمه می کردم و تردید داشتم بین این دو .
نهایتا در شرایطی که بودم محاق بشدت به دلم نشست .
ضمنا نمی دانستم که این مال غلامحسین ساعدی شده است .

پروانه شنبه 3 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:57

این عکس "محاق" نیست!

عکس محاق:
http://www.haftaseman.ir/webdb/article.asp?id=903

واقعا اون شب ماه به جای اینکه نقره ای باشد طلایی بود!

این عکس محاق نیست . این شعر محاق است . این عکس حس من نسبت به روزی که گرفتمش و این شعر است . ضمن اینکه در لینک شما عکس باز نشد و کلا من منظورم طرح یک مسئله ی علمی نبود !
داس سردی که در این شعربه آن اشاره شده همان است که در تصویر من هم هست.

محبوب یکشنبه 4 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:35 http://mahboob-mahboob.blogsky.com

درووووووووووووووووود
بسیار زیبا بود
داسی سرد بر آسمان گذشت ...
برام کاملا تداعی شد

درود بر شما . مرسی یییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد