عسک‌هایی که می‌گیریم
عسک‌هایی که می‌گیریم

عسک‌هایی که می‌گیریم

دائی جان ناپلئون



 


این روزها خیلی ها به دائی جان ناپلئون فکر می کنند .

این را حتما ببینید .


عسک از: خودم (فرناز)

نظرات 6 + ارسال نظر
محسن یکشنبه 4 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 19:31

چرا نمی رین دم خونه ی اون مرد خبیث؟
***
خیلی خوب بود. اونقدر که هوس غلیون کردم.

در خونه ی کی ؟ دایی جان ؟ سیزده مرداد که شد می رم !

ضمنا قربون چشای بادومیت !!

محبووب یکشنبه 4 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 21:49

درووووووود
با دیدن این عکس یه حس قدیمیه با مرامی بهم القا شد...
عجب عبارتی گفتما :دی... قدیمیه با مرام! :)
دستتون درد نکنه

دارمت با مرام !

قلی دوشنبه 5 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 08:55

من داشتم از اینجا رد میشدم خوردم به این چارپایه زیر این قلیون. افتادم. شانس آوردم آتیش قلیون نریخت روم که بسوزم.
مرداد گفتید من یاد دریا افتادم. باید یه سر برم دریا.

مواظب باش دریا رو به آتیش نکشی !!!

قلی دوشنبه 5 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 17:51

دریا مگه آتیش میگیره؟ دریا آتیشو خاموش می کنه. یعنی من عقلم نمی رسه؟ درسته من کودکم ولی اینو می دونم که دریا آتیشو خاموش میکنه.

آفرین . چقدر تو بزرگ شدی من نمی دونستم . عاقل هم که بودی از اول .

قلی سه‌شنبه 6 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 21:59

من یه روزی از کنار در خونه ی دایی جان ناپلئون رد می شدم. مش قاسم رو دیدم که داره به اینگیلیسیای خبیث فحش می ده. بهش گفتم فحش بده. فحش نده. گفت که تو رو هم اینگیلیسیایی خبیث فرستادن اینجا. با بیل افتاد دنبالم و منو زد. منم افتادم ولی پام نشکست دستم شکست. سعید و لیلی منو بردن پیش دکتر ناصرالحکما. اونم دستمو گچ گرفت. خدا بیامرزدش. دکتر خیلی خوبی بود. سلامت باشید.

مومنت ... مومنت ...
جای آقای پزشکزاد خالی ببینه تو چه قصه ها بلدی ...

محبووب چهارشنبه 7 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 13:35


هرچه میام اینجا این دایی جان در حال صرف قلیان است
بگیرید از دستش، ضرر داره ... والا

چشم ! قول میدم تا حداکثر فردا !!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد