عسک‌هایی که می‌گیریم
عسک‌هایی که می‌گیریم

عسک‌هایی که می‌گیریم

هیولا




عسک از خودم (فرناز )                                                                                          


این موجود در مدت زمان یازده شب ,  شبی یک جوجه مرغ را گرفته و خورده است .  جهت اطلاع .

نظرات 15 + ارسال نظر
محسن دوشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 17:58

کارد بخوره توی شکمش. هیولای خبیث. ازش پرسیدید که سیر شدی یا نه؟ تعارف نکند یهو. اگر تعارف می کند برویم و از سرای سیداسماعیل چند تا جوجه بخریم با پست پیشتاز بفرستیم خدمتشان که بخورند. به ببخشید میل بفرمایند. نکند کم بیاورند.

من هم نظرم همینه اما جرات نمیکردم بگم !

پروانه دوشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 19:24

مو بگو چقدر قربون صدقه ش رفتم
اصلا دلم نمی خواست ادامه رو بخونم دوست نداشتم چشم ازش بردارم
چقدر نازه
از اون رنگ هاییه که خیلی دوست دارم
هم قدیمی هم خوشگل
چه آرامشی داره
...
امروز برای بار دومه می زنی تو ذوقم ها

تو این روز و روزگار هرکس اونهمه جوجه بخوره آرامش خواهد داشت !

من چرا تو ذوقت بزنم اون جوجه خورده !!!!

رشاد دوشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 20:16

ای کارد بخوره به اون شکمش! اگه گیرم بیفته . . .

حالا هی خانم نیلوفر بروند انجمن حمایت از گربگان تشکیل دهند و من را محکوم کنند!

چه خوشحالم شما هم آمدید ! آدرسش را برایتان می فرستم که گیرتان بیفتد !

پروانه دوشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 22:43

فیروز گفت برات بنویسم: تو خودت تا حالا چند تا جوجه خوردی؟

به فیروز بگو , تعدادش یادم نیست گرچه چندان علاقه ای هم ندارم .. اما چیزی رو که خوب یادمه اینه که شبانه در حال در رفتن هیچ جوجه ای رو در باغ به نیش نکشیدم !

محبووب دوشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 23:10

در همان دوران نوجوانی که 18 سالم بود و نامه هم می نوشتم، گربه هم خیلی دوست میداشتم. در حدی که همه ی آنهایی که دوستشان داشتم من را "مامان پیشی" خطاب میکردند. ینی در این حد!!! یادآور خاطرات شیرین میشوی همش، بانو :)

من هم وقتی 5 ساله بودم پسر تخس همسایه سه بچه گربه را انداخت روی من در حدی که همه ی آنهائی که مرا دوست داشتند صدای جیغ من را شنیدند . ینی در این حد !!! چه یادآوری شیرینی .

محبووب سه‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 00:24

ای ول به شیطان ِ درون ِ پسر بچه تخس همسایه! (آیکون ِ ای بابا اینجا چرا آیکون ها فعال نیستن که آدم احساساتش را بروز بدهد؟ وبلاگ آقای موحسین هم نداشت. اعتراض کردیم دارا شد. شما چطور؟)
البته ببینمش حتما گوش چپش را تا منتها علیه گوش راستش کشیده و میپیچانم. پسر بچه تخس همسایه را میگویم.

کی گفته فعال نیست ؟ الان این همان پسر همسایه است بعد از اینکه شما گوشش را کشیدید .

محبووب سه‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 05:16

مگر دستم بهش نرسد! اینبار سیاهرگ بیرون آمده از بطن چپش را میپیچم دور قوزک پای راستش. ها.

+قهر میکنیییییییییییییییییییییییییم

محبووب سه‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 05:20

اصلاحیه: همین الان دریافتم که آن را که میخاستم دور قوزک پای راستش بپیچم سرخرگ است نه سیاهرگ.

با هیولا این کارها را می کنی ؟ چون جوجه ها را خورده ؟
با گربه این کارها را میکنی ؟ چون آرام نشسته آنجا ؟
با پسر همسایه این کارها را می کنی ؟ چون با بچگی من این کارها را کرده ؟
با بلاگ اسکای این کارها را می کنی ؟ چون آیکون ندارد ؟

فلورا سه‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 22:18

ای بابا، چرا همه به بچه م فحش میدین؟
خب گشنه ش بوده بچه م!
مثل ما آدمها زیاده خواه نبوده که اگر معده مون جا داشته باشه یه مرغ درسته رو میخوریم...
حالا اگر یازده تا موش خورده بود کسی نرفینش نمیکرد... چون غذای ما رو خورده همه فحشش میدیم!

اون جوجه هارو که کسی نمی خواست بخوره ! واسه خودشون تو باغ می چرخیدن و بزرگ می شدن .

پروانه شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 07:57

تو فکرم حالا که جوجه تموم شده اند شکم این ننه مرده از کجا سیر شه!

نگران نباش !! حتما میره جای دیگه جوجه پیدا می کنه اگه نشد بچه شتری چیزی ... !

محسن یکشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 00:05

من فکر می کنم شاید مساله ی مهم این باشد که خودش اصلن احساس گناه نمی کند. بعد از شکم سیر دارد چرت می زند و هیچ چیزی نمی تواند این چرت را پاره کند.

چه افکار انسانی/گربه ای جالبی !!!

محسن یکشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 15:00

کسی تا گربه در خانه اش نداشته باشد از تفکرات و لذات آن ها و تفکراتشان چیزی نمی داند.
این ها موجودات بسیار لوس و در عین حال بسیار خبیثی هستند. ولی هیچ کاری با آن ها نمی توان کرد. هر وقت بخواهی با آن ها به تندی رفتار کنی، کاری می کنند که خودت شرمنده ی خودت می شوی. نه این که وفاداری نشان دهند. نه. ولی میزان لوس بودن آن ها هر انسان سنگ دلی را سر جای خودش می نشانند.

من به داشتن دوستی وزینی مثل شما افتخار می کنم . از اینکه تفکرات شما اینقدر انسانی/گربه ای یا به عبارتی انساندوستانه/گربه دوستانه است به خودم می بالم .

به ناز یکشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 17:03

خیلی خوب شد که من به موقع رسیدم تا یازده جوجه ی دیگر برای این موجود نازنین فراهم کنم .

چشم ما روشن . چشم و دل هیولا روشن . زود برم جوجه هارو نجات بدم !

نیلوفر پنج‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 22:33

من چند وقتی هست اینجا نیومدم ، میبینم خیلی خبر ها شده است ، این گربه بیچاره چیکار کرده که این همه کامنت گذاشتین اینجا ؟؟؟؟ کی گفته اون جوجه خورده اصلا؟؟ تازه مگر این بیچاره چیکاره هست که بتونه مرغ و جوجه کیلویی خدا تومن بخره ، بخوره ؟؟برای بار آخر عرض میکنم خدمت تمامی بد خواهان گربگان جهان از جمله محسن و رشاد که تا دیر نشده دست از این فتنه گری ها در مورد گربه ها بردارند وگر نه .......

وگرنه چی؟

نیلوفر شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:48

وگرنه بر شما همان خواهد رفت که بر فتنه گران تاریخ رفته است ،

ما همیشه شنیده بودیم که بر ما آن رود که بر باخه رفت.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد