عسک‌هایی که می‌گیریم
عسک‌هایی که می‌گیریم

عسک‌هایی که می‌گیریم

جاده چالوس


جاده چالوس

آخر تیرماه نود و یک خورشیدی

عسک از: خودم (محسن)

نظرات 10 + ارسال نظر
فرناز یکشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 16:11 http://farnaz.aminus3.com/

آخرین باری که از جاده چالوس رد شدم با خودم فکر کردم چه خوب کمتر از جاهای دیگر خراب شده .. گرچه خراب شده اما کمتر ...
اما این عکس بارانی شما مرا به جاده ی چالوسی برد که در رویاهایم هنوز زنده است .

این عسک را کردم کاور فوتوی خودم توی فیض بوق. حسام گفت: اگر این عسک را عباس کیارستمی انداخته بود الان چند ده هزار دلار ازش می خریدن. به او گفتم:
عباس باید برود جلو و بوق بزند.
هر چند عباس یکی از دوست داشتنی ترین آدمهای زندگی من است. میدونید؟ من با عباس کمی تا قسمت زیادی شوخی دارم.

ولی من آخرش از دست شما می میرم و مرگم می افتد گردن شما.
ای خداااااااااااااااااااااااااااااااا. عکس نه. عسسسسسسک.
به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده ی خود را؟

فرناز دوشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 00:01 http://farnaz.aminus3.com

من از گفتار خود بسیار پشیمان و نادم هستم . مرا ببخشید .
یک نخ به انگشتم بستم که دیگر نگویم .... ! بلکه بگویم عسک .

ضمنا علت اینکه من در فیض بوق نیستم این است که آنجا آدم را دوره می کنند و چیزهایی می گویند که آدم گول می خورد و باور می کند .

درست است که شما گاهی عسکهای پسندیده ای می گیرید اما حیف شما نیست که عسکهایتان را با عسکهای عباس مقایسه کنند ؟ :(

من یادم است یک داستانی بود در کتاب های مدرسه که می گفت:
پشیمانی سودی ندارد.
توی کتاب های شما نبود؟
در فیض بوق، ما هم دیگران را دوره می کنیم.

چرا حیفه من هست ولی چه کنم؟

پروانه دوشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:19

شاهکاره!

ممنون.

محبووب سه‌شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 21:38 http://mahboob-mahboob.blogsky.com

تایید می کنم.

من
فرناز بانو
استاد موحسین

مثلث برمودایی هستیم برای خودمان

این آخری هم خانم پروانه.
من تازه می فهمم چرا هر کس به این وبلاق های وزین میاد میره دیگه بر نمی کرده. پس اسیر مثلث برمودا میشه.

قلی چهارشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:30

من یک روز از جاده چالوس رد می شدم کوه ریزش کرد و من خودم را از جاده پرت کردم ته دره که سنگ نخورد به سرم و سرم بشکند. بعدش آمدم بالا و سوار یک اتوبوس شدم و برگشتم.

کار خوبی کردی. ممکن بود اتفاق بدتری از شکستن سرت نصیبت بشه.

پروانه پنج‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 14:41

من اینجا چکاره ام؟:
"این آخری هم خانم پروانه."

من بعد از تایید کامنت یک بار دیگر آن را باز کردم که همین را بنویسم. نوشت درخواست شما با خطا مواجه شد و تا آخر وقت دیروز باز نشد که نشد.
شما هم بله معمولن این شکلک را انتخاب می کنید.اصلن شما مرکز مثلث برمودا.

محسن پنج‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 15:04 http://after23.blogsky.com/1391/05/06/post-423/

راستی می دانید اصلن داستان مثلث برمودا چیست؟ خیلی جالبتر از آن است که فکرش را هم بکنید.
اگر نمی دانید بنویسم.

نیلوفر پنج‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 22:43

آقا محسن مدل حرف زدن شما در مورد کیا رستمی منو یاد مکالمه تلفنی قاطبه اهالی محترم یعنی نوذر آزادی در شوی ایتالیا ایتالیا با گوگوش انداخت ،
اونهایی که دیدن حتما یادشونه که قاطبه برای اینکه به مشتریان بگوید با گوگوش خیلی خودمانی است پشت تلفن به او میگفت : گوگوش ،فائقه جان کامی رو بفرست بیا با قولی ما بازی کند ،

ما به شیوه ی همه ی منتقدین عالم تمامی این بزرگان را با نام کوچک می نامیم. مثل: استیول، آلفرد، سرگی، عباس، اصغر، وودی، چارلی، ......

قلی جمعه 13 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:16



این هم منم . یه دفه که پام گیر کرد و خوردم زمین و چشمم ....
آخ ...................................

میدونی مشکل تو اینه که تا مخچه ات کامل نشده بود شروع کردی به راه رفتن.
مواظب باش و کمی جلوی پاتو نگاه کن.

قلی جمعه 13 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:20

ضمنن منم منتظرم قصه ذوزنقه برمودا رو بشنوم .

ببینم اگه بقیه ام می خوان می نویسم براشون. اگه نه تنهایی واسه خودت ایمیل می زنم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد