عسک‌هایی که می‌گیریم
عسک‌هایی که می‌گیریم

عسک‌هایی که می‌گیریم

آسمان




عسک ها از: نیلوفر (مارکوپولوی زمان)

نظرات 6 + ارسال نظر
پروانه دوشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 08:54

به به!
مارکوپولوی زمان بالای ابرها پرواز می کنند!

بله. قدیما دریا بود و کالسکه و اسپ و .....
الانم..........

فرناز دوشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:00 http://farn-sighs.blogsky.com

آخی باز انجمن حمایت از گربگان بی رئیس شد . خوبه نایب رئیس اینجاست لااقل .
ضمنا من هر چقدر صبر کردم عکس دوم و سوم باز نشد .

البته مارکوپولو به امید نایب برحقش رفته.

اینجا باز می شود. امیدوارم روزی قسمت بشود و آن جا هم آن دو را ببینید.
شرحش این است که آن دو هم عین این یکی ابری هستند.

ابر گفتم یاد فیلمی از لورل و هاردی افتادم که هاری به لورل می گوید:
فردا صبح دم طلوع آفتاب اعداممان می کنند.
لورل می گوید: خدا کند فردا هوا ابری باشد.

فرناز دوشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 16:32 http://farn-sighs.blogsky.com

بچه که بودم . روزهایی بود که پنبه زن در حیاط خانه ما بود . صدای موزیکش !! و شکل ساز عجیبی که داشت با تمام جزییات بیادم مانده . دوست دارم آنرا نقاشی کنم _ که نمی توانم _
اگر قرار بود عکسی از او بگیرم پیش زمینه تصویر او این ابرهای پنبه ای بود که به هوا پراکنده شده ......................

و من تمام مدت کارش نشسته بودم و تماشایش می کردم. گاه چشم هایم را می بستم. در کردستان بودیم.
و اگر کس دیگری با من بود هر دو شعرش را هم می خواندیم.
تووم تووم تموره. تووم تووم تموره. تووم تووم تموره. تووم تووم تموره.
کلمه ی دیگری نداشت. همین دو کلمه بود که به این شکل ادا می کردیم. البته در این چشم بستن ها ذرات چیزی که زه کمان به هوا می پراکند را دیگر نمی دیدیم. یعنی این ابرها را.
همیشه فکر می کردم اگر انگشتانم را در مقابل زه مرتعش بگیرم آیا انگشتم خواهد سوخت یا زه را نگه خواهم داشت.............
چه تصویری زیبایی در ذهنم زنده کردید، خانم فرناز.
در ضمن فراموش کردم که به عرضتان برسانم که واقعن من دیگر از این اشتباه شما نمی توانم بگذرم و سرسام گرفته ام. که در این وبلاق وزین دوباره آن واژه ی منحوس را به کار بردید.
من چه باید بکنم. خودتان بگویید.
چکنم؟

نیلوفر چهارشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 02:12

با سلام از راه دور به محسن خان وفرناز و پروانه و محبوب عزیز،ممنون برای لطفی که دارید و از عکس ها خوشتون اومده ، تمامی عکس هایی که در هر کجا میگیرم با یاد همه آنهایی است که از دیدن زیبایی لذت میبرند و خوانندگان وبلاگ عسکامون از آن جمله هستند ، این عکسها دور از چشم میهماندار گرفته شده و بعد از اینکه آنها را گرفتم آمد و گفت خواهش میکنم عکس نگیرید و من گفتم حتما و دوربین را در کیفم گذاشتم .

می بایستی به آن میهماندار می فرمودید که این ها عکس نیستند و عسک هستند. شما کی می خواهید این را یاد بگیرید؟ در این وبلاق وزین هر کس به عسک بگوید عکس خونش مباح است.
این را برای ثبت در تاریخ برای چندمین بار خدمت مبارک شما عرض کردیم.
در ضمن ما اگر خان بودیم عمرن می آمدیم و وبلاق وزین درست می کردیم. می رفتیم و بساطمان را در جای دیگری می گستراندیم که دوزار هم پول گیرمان بیاید، همشیره.
یه راه فرار.
در هواپیما روشن کردن نوت بوک آزاد است. می توانید از این پس نوت بوک را روشن کرده و با گرفتن دوربین نوت بوک به سمت سوژه ی مورد نظر عسک بگیرید. با این کار هم عسک گرفته اید و هم یک شیشکی برای مهماندار وظیفه شناس کشیده اید.

فرناز چهارشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 20:54 http://farn-sighs.blogsky.com

تعجب می کنم چرا شما خون خودتون رو کثیف می کنین ؟ وقتی من بچه بودم این کلمه منحوس یک کلمه غیر منحوس بود و من داشتم راجع به اون موقع ها صحبت می کردم .
اون مورد دیگه هم مربوط به وقتی بود که اون ها دیده نمی شدن پس عسک نبودن . حالا که می بینموشون معلومه و طبیعیه که بگم عسک .

خون من فقط در اینجا کثیف می شود. وگرنه من در وبلاق های وزین دیگر شکل منحوسش را به کار می برم.
در ضمن من بچگی همه را چون بچگی خود می پندارم. چرا که بچگی من در کردستان گذشت و از همان وخت این عسک بود.

یک چیز قشنگ برایتان بگویم:
در کردستان عراق به عسک می گویند، رسم. یعنی وختی کسی به عسکاسی می رود که عسک بیاندازد، می گوید: رسمی از من بکش.
می خواهید اصلن به عسک بگوییم رسم که دیگر خودمان هم نفهمیم منظورمان چیست؟

ساحل شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 00:04 http://lizard0077.blogfa.com/

دلم واسه این جا و عسکاش تنگ شده بود ...

حتا دلم واسه ای شکلکه هم تنگ شده بود ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد