عسک‌هایی که می‌گیریم
عسک‌هایی که می‌گیریم

عسک‌هایی که می‌گیریم

پرندگان


سوم مهرماه نود خورشیدی


عسک از: خودم (محسن)

امروز ظهر در خانه ی ما هزاران کبوتر با هم دعوا می کردند. خانه که می گویم یعنی بالکن ما و روی نرده ها. همین که دوربین را برداشتم که از آن ها عسکی بیاندازم همه در رفتند و فقط این عده در کادر ماندند. این ها تعدادی از نرده ای ها بودند. بالکنی ها بالا رفتند و نرده ای ها این سو و آن سو.

جای هیچکاک خالی.

نظرات 9 + ارسال نظر
محبوبه دوشنبه 3 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 23:00 http://future-seed.blogsky.com

همین پرنده های نرده ای هم به لطف شما تصویری زیبا خلق کردند... بالکنی ها سعادت نداشتند در عسک شما باشند... جای هیچکاک را بخاطر فیلم پرندگانش خالی کردید؟ شنیده ام خیلی فیلم خوبی است اما من ندیدمش. شاید هم دیم اما به اسم یادم نمی آید. اما احتمال زیاد ندیدم. انگاری منم مثل بالکنی ها دچار کمبود سعادت شده ام...

دقیقن.
درتمام مدتی که به آن ها نگاه می کردم به یاد هیچکاک بودم.
فیلم پرندگان را اگر قبلن هم دیده باشید باز هم می توانید بارها و بارها ببینید.
بدون هیچ تروکاژ کامپیوتری که امروزه ساختن چنین فیلمی را بسیار ساده می کند، سلطان دلهره، در ده ها سال پیش یکی از جذاب ترین فیلم های ژانر وحشت را خلق کرده است.

فرناز سه‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:33 http://farn-sighs.blogsky.com

عجب کاریه ! همش دیر می کنم . اومدم پست جدید گذاشتم دیدم جناب رئیس پستشون اینجاست . اومدم کامنت بنویسم دیدم بانو محبوب کامنتشون اینجاست . اومدم راجع به هیچکاک حرف بزنم دیدم دیر شده . اصلا من حوصله ندارم !

پاییزه. فصل مدرسه آغاز شده. شما هم از مصادیق بارز بازم مدرسه ام دیر شدی حتمن.

فرناز سه‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:35 http://farn-sighs.blogsky.com

اینم بگم بعد حوصله نداشته باشم : برای من یکی از زیباترین صحنه ها وقتی است که پرنده ی در حال پرواز را از بالا ببینم .

یکی از معدود بارهایی که آدم فکر می کنه بلند پرواز تر از اونا است.

نیلوفر چهارشنبه 5 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 07:30

اتفاقا من با دیدن این عسک من اصلا یاد هیچکاک نیفتادم ، به این فکر کردم که اینجا کجاست که این همه پرنده با هم و نزدیک هم دارن پرواز میکنند ؟ تازه پرنده های هچکاک سیاه بودن و اینها سفیدن ،

بلاخره شما فهمیدی که این جا کجاست؟

یک دانشمند پرنده شناس می گفت: این ها دسته ای هر از گاهی کوچ دارند. در این کوچ گاه به استراحت می پردازند. آن روز یکی از پایگاه های استراحتی آن ها خانه ی شما بوده.

پروانه چهارشنبه 5 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 10:11

وجود این کبوترها در این شهر چقدر دوست داشتنی است .
یک روز رفتم تو وبلاگهای کفتر بازها و دیدم اوه ه چه خبره.
کاش من هم یک کفتر باز بودم.

چه جالب من نمی دونستم وبلاگی به اسم کبوتربازها داریم. میرم ببینم.

فرناز چهارشنبه 5 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 22:53 http://farn-sighs.blogsky.com

پروانه : لطفا هر وقت خواستی دیپلم کفتربازی بگیری منم خبر کن . یکی از آرزوهای من اینه که کفترباز بشم مخصوصا اگه از اون بالا برای دختر همسایه سوت بزنم

مخصوصن اگر آن دختر زیر کمیاب ترین نارون روی زمین نشسته باشد و فقه بخواند.

پروانه پنج‌شنبه 6 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:04

به فرناز:
چرا دختر همسایه؟!

حالا بهتره شفاهی با هم بیشتر در این باره صحبت کنیم چون مربوط به قضیه شصت سالگی میشه.

فرناز پنج‌شنبه 6 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:17 http://farn-sighs.blogsky.com

پروانه : چون کفتر بازها همیشه آقایانی هستند که از پشت بام دختر همسایه را دید می زنند . و البته آن ماجرای شصت سالگی داستان دیگری دارد !

محسن : محسن نه و بگو سهراب . و چرا دیگر کسی فقه نمی خواند ؟!

چون مدام همه دارند می شنوند. دیگر نمی خوانند.
فقه ملکه ذهن همه شده.

رشاد پنج‌شنبه 6 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 21:30 http://readingpoems.blogsky.com

هر روز صبح حدود هشت تا کبوتر و 30 تایی گنجشک و یک جفت کلاغ روی دیوار حیاط خانه ما منتظر خرده نان می‌نشینند. من هم به نوعی پرنده‌باز حساب میشم؟ حیف دختر همسایه ندارم براش سوت بزنم.

نخیر. شما پرنده باز محسوب نمی شی. چرا که آن ها خودشان را به شما تحمیل کردن. البته یک درصدی چرا. هستی. یعنی محسوب می شوی. چرا که حتمن چیزی دیدن که هر روز صبح پیداشون می شه.
در ضمن این پرنده ها همه جا هستن. اصل بند دوم قضیه است.
خونه تو باید عوض کنی. چاره ای نیست. این جوری نصف عمرت که نه، بلکه بیشتر از نصفش بر فناست.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد