عسک‌هایی که می‌گیریم
عسک‌هایی که می‌گیریم

عسک‌هایی که می‌گیریم

پاییز در جاده عباس آباد










پاییز در جاده عباس آباد

آبان ماه هشتاد و نه

عسک های تا آخری از: خودم

عسک آخری هم از: میترا

در اینجا هم صدای شعری از مهدی اخوان ثالث را بشنوید. شعری که خانم شهرزاد در اینجا برایمان نوشت.

نظرات 15 + ارسال نظر
نیلوفر پنج‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:06

پاییز جاده عباس آباد از چالوس زرد تر است و زیبا تر

اونایی که برداشت هاشون از دور و برشون چشمیه ببین چه حظی می کنند توی پادشاه فصل ها، پاییز.

شهرزاد جمعه 5 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 13:01

دیدن این عکس های پاییزی در کنار این شعر اخوان ثالث من رو به لحظه لحظه ی زیبایی های بی شمار پادشاه فصل ها برد.
ممنون

استارت قضیه از خود شما بود.
ممنون.

شهرزاد جمعه 5 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 13:04

این هم دو چهره دیگر از پاییز

اولی پاییز در حاشیه زاینده رود و دومی جشنواره انار در شهر بادرود

http://s1.picofile.com/file/6197656936/zayanderud.jpg

http://s1.picofile.com/file/6197645870/baadrud.jpg

این شهر بادرود برایم آشناست. شاید حتا یک بار حداقل از آن گذشته ام. کی و کجا را نمی دانم فقط می دانم ک می گفتم باخودم:
باد رود؟
با دورود؟
عسکهای خود شماست یا نه؟

رشاد جمعه 5 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 16:11

ببخشید وخت نکردم بیام اینجا. مثل همیشه عسک های خیلی قشنگی گرفتی. ولی عسکاسی میترا از طبیعت بهتره!

چه خوب که بالاخره من شدم طبیعت. از این که به مقام طبیعتی مرا ارتقا دادی بی نهایت سپاسگزارم. فکر می کردم دو میلیون سال دیگر می شوم طبیعت. البته طبیعت پاییز اگر می گفتی قشنگ تر بود.
در ضمن وخت نکردنت هم مبارک باشد. شونصد هزار بار. تا باشد از این وخت نکردن ها باشد.

نیلوفر جمعه 5 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 21:52

فکر میکنم همه برداشت کننده های چشمی و عقلی و هوشی و غیره همه پاییز را دوست دارند و پادشاه فصل ها میدانند مگر اینکه شغلشون مامور تمیز کردن خیابون ها باشه .یک بار یکیشون میگفت من از پاییز متنفرم ،چرا که کار ما ۱۰۰ برابر میشه

حتمن درست میگه. کنار گود نشستن همیشه کار راحتی بوده.

فلورا جمعه 5 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 23:47

عسک هاتون رو بسیار می بینم اونقدر که وقت نمیشه چیزی بنویسم

بیشتر از طبیعت از عکسهایی خوشم میاد که از بناهای قدیمی میگیرید حتی اگر مخروبه باشه

اما بی انصافیه که بگم که عکسهای پادشاه فصلها رو دوست ندارم
دروود

ممنون.

پارسا شنبه 6 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:31

وای چقدر زیباست دست شما درد نکنه خیلی خیلی خیلی زیباست شما واقعا هنرمند هستید من عاشق پاییزم عاشق خزانش عاشق ...

پاییز خودش هنرمنده.

شهرزاد شنبه 6 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:22

نام شهر بادروده و نزدیک نظنز؛ اونجا که بودم از محلی‌ها در مورد دلیل نامگذاری شهر پرسیدم کسی پاسخ درستی بهم نداد. تو سایت شهرداری بادرود اطلاعاتی در این مورد هست اگه حوصله داشتین نگاهی بهش بندازین آدرسش اینه:
www.shahrdaribadrood.ir/.../PageView.aspx?src=7
بادرود اناری داره به اسم انار نادری که انگار به قدر خوشمزگی اش شناخته شده نیست، جشنواره ی انار هم به همین خاطر اونجا برپا شده بود که هر چند خیلی پر رونق نبود ولی به هر حال دیدنی بود.

عکس های پاییز هم مربوط به سفر هفته گذشته است.

ممنون.
این لینک منو به جایی نبرد. ولی میگردم و پیداش می کنم.
چند وقت پیشا درود رو پی گیری کرده بودم که چون توی شهر دورود دو رودخانه هست اسمش شده این.
این هم شاید چون باد هم حتمن داره بعلاوه رود شده بادرود.

فرناز شنبه 6 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:39 http://farnaz.aminus3.com/

در شمال در هر فصلی که باشی بهاری در گوشه ای خواهی دید .. خزه ای ، سرخسی .. که به همین تازگی سبز شده است انگار اوج بهار است . در این عکس ها هم در کنار آن پاییز زیبا از همین بهارها داریم . این بار برف زمستان را هم داریم که میترا آنرا به خوبی ثبت کرده :‌)

اصلن انگار این روزها در هر فصلی سه فصل دیگر هم هست.
به ویژه زمستان........

فرناز شنبه 6 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:58

شهرزاد : تازه با دیدن این سبد پر از انار یادم آمد که شما بادرود در بادرود !! بودید .. شهر آرام و ساکن و عجیبی است .
با درورد :‌)

شهرزاد شنبه 6 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:45

فکر می‌کنم تو کپی کردن لینک اشتباه کردم شاید این طومار (البته بدون نگاه کردن به عناصر مزاحم دور و بر) به درد بخوره

http://www.shahrdaribadrood.ir/Main/index.aspx#http://www.shahrdaribadrood.ir/WebGenerator/PageView.aspx?src=7
در قسمتی از این نوشته نویسنده اشاره می‌کنه که بادی مخفف "به دین" یا "دین بهی" است که به مرور زمان به شکل امروزی در اومده ولی در تمام این نوشته هیچ صحبتی از جز دوم نام شهر نیست.

ممنون.
می خونمش ولی به عنوان همین جوری شوخی باید بگم که حتمن بند دوم اصلن نمی تونسته به هیچ وجهی با بند اول همخون بشه.

شهرزاد شنبه 6 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:50

به فرناز:
جای شما خالی، اگر بودی حتمن عکس‌های خیلی خیلی خوبی می‌گرفتی ولی آن روز شهر (یا حداقل جایی که ما بودیم) آرام و ساکن به نظر نمی‌رسید. شور و حال قشنگی داشت و هر جا که نگاه می‌کردی از ورودی شهر گرفته تا روی گاری‌های تزیینی و میدان اصلی انارهای خوشگل و قرمز نگاهت می‌کردند.

مریم یکشنبه 7 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 13:07 http://voodoo.blogsky.com

من این وبلاگ شما رو خیلی دوست دارم بواسطه اینکه رشته دانشگاهیم عکاسی بوده و همیشه میام اینجا و از عسکاتون لذت می برم اگه اجازه بدین چن تا مطلب بگم دوست نداشتین حذف کنین:
گاهی نگاه بسیار متفاوت و آوانگاردی دارید این خیلی عالیه و عسکاتون کاملا حساب شده و دقیقه همه چیش چفت و بست داره یه کمپوزیسیون عالی
گاهی فقط یه عکسه همین
و یه یک نکته آموزشی این که تو عکاسی از طبیعت به ساعت عکاسی توجه کنین تا رنگهای طبیعی رو از دست ندین مثلا هرچی زاویه تابش خورشید با زمین بیشتر و نزیدک به مستقیم می شه از نور های انتهایی یا ابتدایی استفاده کنید یعنی از قبل طلوع تا ۹ یا ۱۰ صبح و ۴ و۵ بعداز ظهر در بین این ساعات درجه کلوین نور خورشید بالاست و رنگها رو در عکس بی حالتر می کنه
من مطمئنم در دید طبیعی این عکسای جاده عباس آباد بسیار پر رنگ تر بودن
ببخشید فضولی کردم

ممنون.
تا باشه از این فضولیا باشه.
من عسکاسی نخوندم. در مورد نور اینو می دونم . و میدونم که عسکای جاده چالوس از عسکای عباس آباد قشنگ تره اونم به خاطر نوره. وگرنه من و دوربین سرجامون بودیم و این وسط فقط نور عوض شده. ولی چیزی که اینجا مهم بود اینه که با توجه به محدویت زمانی این عسکا انداخته شده اند. من صب خواستم شروع کنم که نشد و کشید به ظهر و کاسه کوزه منم بهم ریخت. می دونم که عسکاسا ممکنه برای گرفتن یک عسک چند روز یا بیشتر منتظر بشن. چیزی که من توی دو روزی که در این فضا بودم پیش نیومد.
اگه بازم از این چیزا بهم یاد بدی ممنون میشم.

[ بدون نام ] یکشنبه 7 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 19:34

منم میخااااامم.. از بچگی آرزو داشتم یه بار تو پاییز بتونیم بریم شمال. هر سال یه بامبولی جور شد. بخدا اگه سال دیگه نرفتم دیگه نمیرم اونطرفا. . . . . حالا قسم نخوریم. شاید هم رفتیم. اما دیگه دوسش ندارم :(( خداییش خیلی جاده قشنگیه. حیف یه کم کثیفه. ولی با این وجود خیلی باحاله.

ایشالله میری. کثیفی که همه جا کثیفه. هرجایی پای آدم بهش رسیده کثیف شده.

علی دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 14:05

اون بالایی توسط علی بود. نصفه ش را میخوری؟ باید کامل بذاری. خوبه منم برم تو فیس بوک نظرات را پاک کنم؟!!

حالت خوبه؟
اون بالایی یعنی چی؟ یعنی کامنت بالایی؟ نصفه اش رو میخورم چیه؟ نصفه چی؟ کامل چی؟ نظرات منو توی فیس بوک پاک کنی؟ خب بکن. فکر کردی یاقوت از دهنم ریختم اون توو؟
پسر بزرگ کردم که قاتل نونوایی بشه، قاتل خودم شده.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد